تعالی جامعه عرب جاهلی به واسطه سه کارکرد اصلاحی قرآن
کد خبر: 1375764
تاریخ انتشار : ۲۷ بهمن ۱۳۹۲ - ۱۳:۴۷
یادداشت روز/

تعالی جامعه عرب جاهلی به واسطه سه کارکرد اصلاحی قرآن

گروه اندیشه: قرآن با رویکردهای اثباتی، انکاری و اصلاحی با فرهنگ علمی و عمومی زمانه نزول برخورد می‌کند و به عنوان کتابی هدایت‌گر، ضمن عدم راه‌یابی علم سخیف زمان در آن، باعث تعالی جامعه عرب جاهلی نیز می‌شود.

مسئله رابطه علم و دین، به دنبال پدید آمدن منازعات میان این دو، نظر بسیاری از دانشمندان و حکما را به خود جلب کرده است. برخی از مستشرقان با پیش‌فرض‌هایی قائل به تعارض قرآن و علم شدند که یکی از این پیش‌فرض‌ها این بود که ریشه قرآن را بشری دانستند و بر بنیان‌های وحیانی آن هجمه کردند.
هرچند که برخی از مستشرقان مانند توشی‌هیکو ایزوتسو و هانری کربن معارف قرآن را آن‌ قدر بالا می‌دانستند که نمی‌تواند چیزی جز آموزه‌های الهی باشد و به طرد دیدگاهی می‌پرداختند که قرآن پایه‌های بشری داشته باشد، اما برخی از مستشرقین نظیر جرج سیل، مترجم قرآن، ادعا می‌کردند که قرآن ساخته و پرداخته ذهن نبی اکرم(ص) است.

تفاوت مکی و مدنی بودن آیات قرآن و مغلطه مستشرقین
تفاوت‌ میان سوره‌های مکی و مدنی یکی از دستاویزهایی بوده که برخی از مستشرقین به آن تمسک کرده‌اند و آن را حاصل تحولات روحی مؤلف می‌دانند. اما باید توجه داشت همان طور که در قرآن هم آمده «أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَلَوْ کَانَ مِنْ عِندِ غَیْرِ اللّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ اخْتِلاَفًا کَثِیرًا، آیا در [معانى] قرآن نمی‌اندیشند اگر از جانب غیر خدا بود قطعا در آن اختلاف بسیارى می‌یافتند»(نساء/82) اگر چنین تألیفی از هر بشری صورت می‌گرفت، تناقضات و اختلافات در آن زیاد بود، حال آن‌که نه تنها در یک سوره، بلکه میان تمام سوره‌های قرآن تناسب وجود دارد و هیچ نکته‌ای مبنی بر وجود تناقض در آن راه ندارد.
نکته‌ای که در مورد سوره‌های مکی و مدنی گفته می‌شود، بدون توجه به این است که این دو نوع از نزول در مکه و مدینه که به صورت سور مکی و مدنی شناخته می‌شود، حاصل نشناختن قابلیت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عصر نزول بوده است. شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و همچنین تفاوت‌های فرهنگی این دو جامعه و وقایعی که رخ می‌داده، به گونه‌ای بوده که هر کدام مقتضیات خاصی را برای وضع آموزه‌ها می‌طلبید.

قرآن و انطباق با فرهنگ زمانه
یکی از مسائلی که مستشرقان درباره قرآن مطرح کرده‌‌اند، این بوده که قرآن از علوم زمانه خود بهره‌ می‌برده است و انطباق کاملی بین دانش عصر و آموزه‌های قرآنی وجود دارد. این گروه از مستشرقین که از میان آن‌ها می‌توان به پائول کونیتج اشاره کرد، معتقد است، اشاره‌های قرآنی‌ای که در مورد سیارات و آسمان و نجوم وجود دارد، تحت تأثیر دانش معاصر در شبه جزیره عربستان بوده است.
درخصوص اقتباس قرآن از فرهنگ زمانه باید یادآور شد که مقارن ظهور اسلام، آن چیزی که در عربستان وجود داشت، بدفرهنگ بوده، نه فرهنگ و علت آن را در اقلیم عربستان و نوع زندگی اعراب می‌توان جست‌وجو کرد.

زندگی بدوی و صحرانشینی اعراب، امکان هرگونه پیشرفت تمدنی را نیز از آن‌ها گرفته بود و فقط نواحی شمالی و جنوبی عربستان تا حدودی پیشرفت‌هایی کرده بود و مابقی نواحی خالی از تمدن بود. ارتباطاتی که در دوره ماقبل اسلام بوده، محدود به روابط تجاری بوده است و آن‌چه ارتباطات علمی اعراب با رومیان و ایرانیان خوانده می‌شود، مربوط به دوران فتوحات یعنی در دوره بنی‌امیه و عباسیان است.

برخورد قرآن با فرهنگ زمانه نزول
باید رابطه قرآن با فرهنگ زمانه خود را در سه سطح و سه محور بررسی کرد. یکی از این محورها همان زبان اثباتی قرآن است. در این محور، همان طور که در قرآن آمده است، «وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِیُبَیِّنَ لَهُمْ: و ما هیچ پیامبرى را جز به زبان قومش نفرستادیم تا [حقایق را] براى آنان بیان کند»(ابراهیم/4) هر پیامبری به زبان جامعه خود آمده و از این زبان برای تفهیم معارف به اعراب استفاده می‌کرده است. در این مورد قرآن ارزش‌های فراموش شده جامعه عربی را که با خلط در خرافات همراه شده و یا این که به طور کامل در جامعه از بین رفته است بازگو می‌کند.
دومین محور برجسته قرآن، محور انکاری است. قرآن به عنوان کتابی هدایت‌گر و تربیت کننده، نسبت به بسیاری از عقاید خرافی اعراب موضع‌گیری کرده است. قرآن وحی الهی است و از این رو نمی‌تواند خرافات یا دانش سخیف زمانه را در خود جای بدهد: «لَا یَأْتِیهِ الْبَاطِلُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِیلٌ مِّنْ حَکِیمٍ حَمِیدٍ: از پیش روى آن و از پشت‏ سرش باطل به سویش نمی‌آید وحى [نامه]اى است از حکیمى ستوده[صفات]»(صفات/42).
محور سومی که قرآن در برخورد با فرهنگ عمومی زمانه نزول دارد، برخورد اصلاحی است که این عمل را بر اساس آن چیزی که در فطرت انسان است، پیش می‌گیرد. اسلام بر اساس فرهنگ قرآنی اصلاح فرهنگ زمانه را در دستور کار خود دارد و تمام انبیا(ع) نیز بر همین اصول فطری فراموش‌شده پیش می‌رفته‌اند.
در یک جمع‌بندی از اصول مطرح شده می‌توان به این مطلب رسید که برخورد قرآن با فرهنگ علمی زمان خود، از آنجا که یک فرهنگ سخفیف بوده، برخورد انکاری بوده است. نکته دیگری که باید به آن توجه کرد، این است که قرآن فقط برای مخاطبان عصر نزول، نازل نشده است و این کتاب نصی فرامکانی و فرازمانی است و از همین روست که هدایت الهی فراگیر بوده است.

captcha