به گزارش خبرنگار ایکنا، کمیسیون «فلسفه و روششناسی علوم انسانی اسلامی» از مجموعه برنامه هفتمین کنگره علوم انسانی اسلامی، امروز چهارشنبه 24 آبان در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.
مالک شجاعی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، در این کمیسیون با موضوع «مناسبات دین و علوم انسانی در ایران معاصر(خوانشی هرمنوتیکی از آرای استاد مطهری)» به سخنرانی پرداخت که در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید؛
نقل قولهایی کلیدی از استاد مطهری آوردهام که لازم است برای فهم دیدگاههای ایشان به آنها اشاره کنم. یک نقل قول از مطلبی است که سال 1401 از ایشان برای اولین بار با عنوان «حق عقل در اجتهاد» منتشر شد. البته اصل این ایده مربوط به سال 1341 است. نقل قول دوم بنده از کتاب «نظریه شناخت» ایشان است. باید بین خوانش اسکولاستیک و هرمنوتیکال از آثار استاد مطهری تفاوت قائل شد. در بین متفکران دینی، ایشان از افق هرمنوتیک دینی سعی میکند که علوم انسانی را مفهومی کند.
استاد مطهری در «حق عقل در اجتهاد» میفرمایند: «وقتی به آثار علمی موجود شیعه مینگریم، حساسیت اول ضد قیاسی که ابتدا موجود بود تا آخر محفوظ مانده است و احدی از فقهای شیعه تمایلی به قیاس پیدا نکردهاند و اگر افراد معدودی چنین کاری انجام دادهاند، از فقهای متقدم بودهاند و از این انحراف افراطی اطمینان کافی وجود دارد، اما نسبت به انحرافِ تفریطی آنقدر هم حساسیت مشهود نیست.» وی به صراحت میگوید که علوم اجتماعی که اروپاییها دارند مسلمانان میتوانستد صاحبش باشند.
به روایت استاد مطهری، در جهان اسلام یک هرمنوتیک حداکثری معتزله و یک هرمنوتیک حداقلی اشاعره را داریم که تلاش میکند راه میانهای باز کند. در اواخر حیات فکری استاد مطهری، رقیب فکری اصلی ایشان در بین سه پارادایم پوزیتیویسم، هرمنوتیک و فلسفه انتقادی علوم انسانی، فلسفه انتقادی علوم انسانی است. گفتمان غالب در فیلسوفان پس از انقلاب در کشور ما فلسفه تحلیلی است، در حالی که تاریخ علم و علوم انسانی و دین نشان میدهد فلسفههای علم قارهای و حتی فلسفه مارکسیستی، قابلیت بیشتری برای گفتوگو با سنتهای دینی دارند. لذا بیشترین مواجهه استاد مطهری با فلسفه انتقادی علوم انسانی با رویکرد مارکسیستی آن بود.
نقل قول دوم از استاد مطهری در مسئله شناخت است که میفرمایند: «ما میبینیم اکثر معلومات ما در جهان، شناخت آیهای است. اگر شما میگویید فلان کس آدم خوبی است این خوبی را نمیتوانید آزمایش کنید اما کار وی را میتوانیم درک کنیم. بنابراین احساس ما به آیههای شیء تعلق میگیرد. اینها معلومات نشانهای هستند و انسان خدا را هم از این طریق میشناسد و راه شناخت خدا با بسیاری از مسائل که در طبیعت میشناسیم عیناً یکی است و اگر راه خداشناسی را انکار کنیم باید نود درصد معلومات خود را دور بریزیم.» لذا وی به هرمنوتیک برمیگردد و حلقه وصل این نظریه هرمنوتیکی ایشان، نظریه فطرت است که به ایشان امکان میدهد شناخت آیهای را مورد توجه قرار دهد.
تنشی وجود دارد که در سنت فلسفه قارهای در زمینه علوم انسانی هم هست، چون علوم انسانی میخواهد علم باشد و به انسانیت بپردازد، در حالی که موضوع علم ابژکتیو است، اما انسانیت میخواهد از ابژکتیو فرار کند و فطرت آنگونه که ما از گفتمان فلسفی و کلامی خودمان آموختهایم، آن انسانشناسی را نمایندگی میکند و افرادی همانند ویلهلم دیلتای صراحتاً میگویند که در رگهای این انسانشناسی خونی جریان ندارد. این نقد به انسانشناسیِ معرفتشناسانه به انسانشناسی مبتنی بر فطرت هم وارد است و این تنش باید حل و فصل شود.
همچنین غلامحسین مقدم حیدری در این کمیسیون با موضوع «تأثیر نظریه ارگانیک بیولوژی و تشریح آسیبشناختی پزشکی مدرن بر شکلگیری جامعه شناسی» به سخنرانی پرداخت که در ادامه گزیده سخنان وی را میخوانید؛
از ویتگنشتاین یاد گرفتهایم که باید گاهی مسائل را مطرح و بررسی کنیم تا یک فکر را. روش شناسی علوم انسانی به چه معناست؟ آیا روششناسی فیزیک یا ریاضی داریم که از روششناسی علوم انسانی صحبت میکنیم؟ چند سال در دانشگاه تهران بودم اما کنفرانسی را با عنوان روششناسی ریاضیات یا هندسه مشاهده نکردم. روشهایی برای برنامهریزی یا برنامهنویسی وجود دارد اما روششناسی زیستشناسی معنایی ندارد. نمیدانم این چه ذهنیتی است و با چه جرئتی برخی افراد از روششناسی همه علوم صحبت میکنند و حتی آن را جزئیتر همانند روانشناسی و علوم اجتماعی در نظر نمیگیرند؟
برخی این روششناسی را همانند یک عصای جادوگری میدانند و میگویند عصا را که پیدا کنیم هم برای دیندار و هم بیدین کارایی دارد. میتوانیم دو گونه به جامعهشناسی نگاه کنیم که یکی روش میدانی همانند بررسی بزهکاری در مدارس دخترانه یا پسرانه منطقه دوازده تهران است که باید وارد نمونهگیری شویم تا یکسری داده به دست بیاوریم، اما این دادهها باید بر اساس یک نظریه به دست بیایند که از آسمان نیامده، بلکه نظریه شخصی همانند فوکو است.
نظریهپردازان علوم انسانی همانند کارل مارکس تأملاتی درباره جامعه داشتهاند و دیدگاههایی را بیان کردهاند. بنابراین روششناسی جامعهشناسی معنایی ندارد. فوکو در جایی میگوید علوم انسانی الگوی فکر کردن خود را از پزشکی گرفته است. آگوست کنت هم از فیزیک اجتماعی صحبت میکند که کاملاً جامعهشناسی وی با بیولوژی مرتبط است و مباحث وی در زمینه بیولوژی تحت تأثیر فردی بسیار دیندار است، اما به نظر او وجود انسان به زمینه و محیطی بستگی دارد که در آن زندگی میکند.
آگوست کنت همین بحث را در مورد ذهنهای افراد در نظر میگیرد و با اجتماعی مواجه میشود که با هم ارتباط تنگاتنگی دارند. در نتیجه از علوم اجتماعی صحبت میکند یا کاری که امیل دورکیم در مطالعه جامعهشناسی میکند این است که از آسیب اجتماعی حرف میزند، اما نمیتوانیم کلمه اسلامی را به جامعهشناسی اضافه کنیم و آن را جامعه شناسی اسلامی بنامیم.
انتهای پیام