به گزارش ایکنا، در ادامه سلسله جلسات تفسیر قرآن توسط آیتالله مهدی هادوی تهرانی؛ استاد درس خارج حوزه علمیه، ادامه تفسیر سوره نمل روز شنبه 19 فروردین در حوزه قم منتشر شد که متن سخنان وی به شرح زیر است:
خداوند در آیه 15 سوره نمل «وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿۱۵﴾» به داستان سلیمان و داود پرداخت، داستان داود و سلیمان علاوه بر این سوره در برخی سور دیگر هم آمده است. در این آیه فرموده است که ما به سلیمان و داود علم دادیم؛ همه موجودات بهرهای از علم دارند؛ تصور گذشتگان این بود که علم مخصوص حیوان است ولی چنانچه ملاصدرا در مباحث فلسفی آورده است هر جا وجودی هست علم هم هست و هر وجودی بعد مجردی هم دارد و همه موجودات به تعبیری حظی از علم دارند و انسان هم ایضا.
اینکه در اینجا فرمود ما به سلیمان و داود علمی را عطا کردیم قاعدتا باید علم مخصوصی باشد که دیگران آن را ندارند و خدا عنایت کرده است. این علم فضیلتی بوده است که این دو پیامبر(ص) داشتند و دیگران آن را نداشتند لذا سپاسگزاری در محضر خدا بابت این فضیلت کردهاند. البته اینکه گفتند ما را بر بسیاری از انسانها فضیلت بخشیده است به خاطر این است که توجه داشتند فضیلت آنان از فضیلت همه انبیاء و اولیاء بالاتر نیست زیرا پیامبر اعظم(ص) قطعا مقامی بالاتر از همه انبیاء و اولیاء دارند.
این دو پیامبر(ص) اولوالعزم نبودند که علمی چون موسی و عیسی و نوح و آدم داشته باشند کما اینکه پیامبران اولوالعزم دیگر هم مقامشان به پیامبر اسلام نمیرسد؛ ایشان در طول 61 سال شمسی و 63 سال قمری به مقامی رسیده است که نوح در طول حدود دوهزار سال به چنین مقامی نرسید و اگر کسی چون علی(ع) به این مقام رسیده است به تبعیت از شخصیت پیامبر(ص) است که در روایت میخوانیم انا عبد من عبید محمد(ص).
علامه طباطبایی فرموده است که شاید مراد از این برتری و تفضیل، تفضیل و برتری در علم باشد یا ممکن است در همه ویژگیهای دیگر باشد؛ عرض بنده این است که هر چیزی که به این انبیاء مانند تسخیر جبال و طیر و ... داده شده است به خاطر همین علم بوده است. بنابراین کسانی که بالاتر از این انبیاء بودند قدرت بیشتری هم داشتند ولی مورد نیاز در دوره خودشان نبوده است.
وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنْطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِنْ كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ﴿۱۶﴾
وارث بودن در اینجا به چه معناست؟ شیخ طوسی معتقد است که شیعیان میگویند سلیمان، ارث مادی و علم داود را به ارث برد ولی مخالفان ما یعنی اهل سنت میگویند که ارث فقط از علم است زیرا در روایت داریم که «نحن معاشر الانبیاء لا نورث ...»؛ انبیاء ارثی نمیبرند. ایشان میفرماید ارث مربوط به اموال و اعیان است و اگر در مورد علم باشد مجاز است؛ علامه هم فرموده است که مقصود، وراثت در مال و ملک و پادشاهی است یعنی سلیمان هم اموال و هم حکومت داود را به ارث برد.
شیخ طوسی نقل کرده است که برخی گفتهاند داود(ع)، 19 پسر داشت اما همه اموال او به سلیمان رسید و خود ایشان آن را رد میکرد که خیلی عجیب است؛ او میگوید این روایت، خبر واحد است و معتبر نیست که البته این مبنا، مبنای سیدمرتضی است.
البته این که شیخ طوسی گفته است خبر واحد را کنار میگذاریم براساس مبانی فقهی قابل توجیه است؛ بخشی از اموال داود که حکومتی است (زیرا اموال شخصی میان ورثه تقسیم میشود) به حاکم بعد یعنی سلیمان میرسد که البته این نوع حکومت هم معنوی است.
ما این بحث را در مورد ائمه(ع) هم داریم مثلا امام رضا(ع) اموالی در اختیار داشتند که بخشی از آن اموال شخصی بود و بخشی هم اموال حکومتی که باید به امام بعد منتقل شود. در مورد ائمه(ع) وراثت علم الهی هم داریم و غیر از امام حسن(ع) و امام حسین(ع) که این علم و مقام امامت از برادر به برادر منتقل شد بقیه از پدر به پسر منتقل شده است.
اینکه علامه خیلی بر این نکته تاکید دارند که نبوت و علم قابل وراثت نیست بله وراثت به معنای طبیعی نیست ولی به این معنا که فرزندی قابلیت دارد جایگاه امامت پدر خود را داشته باشد؛ ممکن است. البته سلیمان و داود انبیاء تشریعی و اولوالعزم نبودند و چون از علم الهی برخوردار بودند انبیاء تبلیغی بودند و آئین موسی(ع) را تبلیغ میکردند.
البته علامه توضیحی داده است که شاید جواب شیخ طوسی باشد و او گفته است علم انبیاء اکتسابی نیست بلکه اعطایی از سوی خداوند است و غیر انبیاء از پیامبر ارث میبرند زیرا او معارف الهی را به مردم منتقل میکند ولی یک نبی چون مستقیما علمش را ز خدا میگیرد از نبی دیگر ارث نمیبرد.
این ظاهرا خطاب به این فرمایش شیخ طوسی است که گفته است العلماء ورثة الانبیاء یعنی علمی که علما از انبیاء ارث میبرند با سنخ علمی که انبیاء دارند فرق دارد.
در ادامه آیه مورد بحث اشاره شده است که سلیمان زبان پرندگان را متوجه میشد و البته او زبان حیوانات دیگر را هم متوجه میشد و این علم بخشی از همان علمی الهی است. علامه طباطبایی در اینجا وارد این بحث شده است که نطق به چه معناست و توضیح داده است اصواتی که یکسری معانی را به ذهن مخاطب منتقل میکند مانند سخنرانی که بنده الان دارم.
بنابراین معنا، انگلیسی و عربی و ترکی و فارسی ندارد مثلا آب، آب است ولی برخی آن را واتر و برخی آب و برخی ماء مینامند. البته چون انس انسان با الفاظ زیاد است وقتی فکر میکنند گویا با آن لفظ و صورت آن حرف میزند. قرآن کلمه نطق را در معنای وسیعتری به کار برده است از جمله در آیه: وَقَالُوا لِجُلُودِهِمْ لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا قَالُوا أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ وَهُوَ خَلَقَكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ؛ میخوانیم که کافران وقتی عذاب میبینند خطاب به پوست بدنشان میگویند چرا علیه ما شهادت میدهی و او جواب میدهد که خدا مرا ناطق کرده است؛ بنابراین همه عالم هستی نطق دارد.
در آیه شریفه «وَإِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلَكِنْ لَا تَفْقَهُونَ تَسْبِيحَهُمْ ...» هم بر این موضوع تاکید دارد که همه موجودت تسبیح و نطقی دارد، البته علامه طباطبایی فرموده است در اینجا مراد نطق تکوینی است ولی بنده معتقدم همه موجودات تسبیح دارند ولی ما تسبیح آنان را نمیفهمیم.
آیتالله بهاءالدینی میفرمودند که در پس این گوش مادی، گوش دیگری است که اگر گوش بدن هم ناشنوا باشد آن یکی میتواند بشنود و البته خیلی از فضلا هم این مسئله را باور نمیکنند؛ البته منظور از فضلا در تعبیر ایشان «آیتالله العظمی» بود. بنده معتقدم همه عالم طبق این آیات، نطقی دارند. قرآن فرموده است: انطق یعنی همه چیز را ناطق کرده است و همه هستی نطق دارند.
علامه طباطبایی درباره علمنا منطق الطیر فرموده است که پرندگان صداهای سادهای دارند و یکسری پیامهای خاصی دارند و وقتی مثلا تشنه و گرسنه شدند یا فصل جفتگیری بود از خود صداهایی بیرون میدهند ولی ماجرای سلیمان فرق دارد و به زیبایی و روانی با سلیمان حرف میزنند و حتی در ماجرای ملکه سبا، هدهد خبر برای او میآورد و یا با مورچه حرف زد و سلیمان از سخن مورچه خندهاش گرفت.
علامه میگوید ما با علم جدید میدانیم که گوش ما ارتعاشات خاصی را میشنود و اگر از حدی پایینتر یا بالاتر باشد قادر به شنیدن آن نیستیم کما اینکه مثلا سگ دایره شنوایی بیشتری دارد؛ بنابراین شکی نیست که ماجرای سلیمان فراتر از مسائل و موضوعات طبیعی است ولی اینکه آیا ما صدای حیوانات را میتوانیم بفهمیم یا خیر در علم جدید گوشههایی از آن در حال کشف است.
مثلا در یک فیلم مستند که پشتوانه آن تحقیقات علمی در مراکز پیشرفته علمی است بیان شده است که وقتی درختی به انگلی مبتلا شد خودش نمیتواند پادزهری تولید کند ولی درختان دیگر را با خبر میکند و آنها این پادزهر را تولید میکنند و این درخت میمیرد ولی باعث نجات درختان دیگر میشود.
مستند دیگری هم که در تلویزیون ایران هم پخش شد نشان میداد که قارچها در سراسر دنیا، شبکهای ایجاد کردهاند، که وقتی اتفاقی در یک جنگل بیفتد سایر جنگلهای دنیا از طریق این قارچها متوجه آن حادثه میشوند. بنابراین سخن گفتن سلیمان با پرنده و حیوانات که خیلی از درخت بالاترند عجیب نیست و اگر آن دوره غیرقابل تصور بوده است برای ما که دستاوردهای علوم تجربی را داریم قابل قبولتر است.
بنده برخی اوقات جلسه خصوصی با آیتالله بهاءالدینی داشتم و سؤالاتی از ایشان پرسیدم از جمله اینکه پرسیدم اهل معرفت اگر کشف و شهودی داشتند باید پنهان کنند و ایشان به این آیه اشاره کرد که وَأَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ؛ یعنی گفتن آن به عنوان نعمت خدا اشکالی ندارد اگر انسان قصد فخرفروشی و برتریطلبی نداشته باشد به همین دلیل در آیه مورد بحث داریم که سلیمان و داود خدا را بابت این برتری که به آنها داد شکر کردند.
انتهای پیام