حجتالاسلام و المسلمین رئیسی در روزهای آتی به روسیه سفر میکند؛ سفری که از اهمیت بسیار بالایی هم به لحاظ وضعیت فعلی بینالمللی و هم به لحاظ راهبردی برخوردار است. از طرفی افزایش نقش روسیه در مذاکرات هستهای و فعال تر شدن نقش این کشور و نزدیکی بیشتر روابط ایران و روسیه موجب برخی انتقادات در داخل شده و برخی دولت سیزدهم را متهم به افزایش وابستگی کشور به شرقیها از جمله روسیه کرده است.
ایکنا در این رابطه گفتوگویی با حنیف غفاری، کارشناس مسائل بینالملل، انجام داده که متن آن به شرح ذیل است:
ایکنا ـ اهمیت سفر رییس جمهور به روسیه از چه جهاتی است؟ به ویژه در فضایی که امیدواریهایی نسبت به توافق هسته ای ایجاد شده است.
در خصوص سفر رئیسجمهور به روسیه باید این مسئله را مورد تأکید قرار داد که این سفر متغیری وابسته به مذاکرات وین نیست. به عبارت بهتر همافزاییهای استراتژیک و حتی تاکتیکی تهران و مسکو معطوف به یک مورد خاص نیست که این سفر را منبعث از پدیدهای مانند مذاکرات وین تلقی کنیم اما قطعا خطوط و ساختار کلانی که در مناسبات دو طرف تنظیم و ترسیم میشود بر پدیدهای مانند مذاکرات وین تأثیرگذار خواهد بود. به عبارتی آنچه الان اصالت و موضوعیت دارد، مسئله انعقاد توافقات و همکاریهای راهبردی و بلندمدت بین ایران و روسیه است که قرار است این مسئله در قالب یک چارچوب همکاری بلندمدت و راهبردی انجام بگیرد. البته بعید است که این توافق راهبردی در جریان این سفر به صورت کامل منعقد شود اما قطعا راجع به چگونگی انجام آن و ترسیم آن در آینده نزدیک و اقدامات لازم در مسیر انعقاد نهایی این توافق، رایزنیهایی میان رؤسای جمهور دو کشور انجام خواهد گرفت.
ایران و روسیه دغدغههای مشترکی در نظام بینالملل دارند؛ دشمنی مشترک آمریکا با هر دو کشور و همینطور دغدغههای مشترک منطقهای و بینالمللی مانند نگرانی از ظهور و بروز گروههای تروریستی و تکفیری وابسته به غرب در افغانستان و شبه قاره هند. از طرفی دو طرف همکاریهای مشترکی را در حوزههای جغرافیایی مختلف تعریف کردند و نگرانیهای مشترکی در خصوص برخی مسائل و بحرانها مانند آنچه بین آذربایجان و ارمنستان میگذرد، دارند. در چنین شرایطی همافزایی و اتصال راهبردی تهران و مسکو نقش مهمی را در تسریع حل و فصل این بحرانها و از سوی دیگر کسب فرصتها دارد.
نباید فراموش کرد که ایران در سازمان همکاریهای شانگهای با حمایت روسیه و چین به عنوان دو عضو اصلی این مجموعه از عضو ناظر به عضویت دائم رسیده و همین مسئله باعث میشود که روسیه و چین نقش پررنگی در ترسیم مناسبات تجاری درونسازمانی در پیمان شانگهای و مشارکت فعالتر جمهوری اسلامی در این روند ایفا کنند. همینطور حضور ایران در اتحادیه اوراسیا هم به این شکل دارای اهمیت میشود.
با توجه به دغدغههای ژئوپلیتیک و ژئواستراتژیک ایران و روسیه این موارد خودش مسبب و تسریعکننده مناسبت اقتصادی طرفین در نظام بینالملل خواهد بود.
ایکنا ـ برخی در این روزها به افزایش نقش روسیه در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران انتقاد کرده و شائبه وابستگی کشور به روسها را در افکار عمومی مطرح میکنند و به ویژه این مسئله را مستند به پررنگ شدن نقش روسیه در مذاکرات میکنند. ارزیابی شما از این تحلیلها چیست؟ آیا دولت نتوانسته سیاست خود را در این راستا برای جامعه به خوبی تبیین کند یا مسئله دیگری در میان است؟
واقعیت امر این است که تکلیف یکی از دلایل اینکه روسیه فرصت پیدا کرده در مذاکرات اخیر وین نقش پررنگتری ایفا کند، مشخص است و آن هم بیتعهدی و شکست غرب در انجام تعهداتش بوده است. هیچ شکی نیست که برجام با محوریت آمریکا و تروئیکای اروپایی منعقد شد و نقش روسیه و چین در انعقاد برجام اولیه پررنگ نبود و از طرفی ثمره برجام اولیه هم خروج مطلق آمریکا از برجام و بی تعهدی محض تروئیکای اروپایی و اتحادیه اروپا به تعهدات خودشان بود. حتی پس از خروج آمریکا از برجام شاهد بودیم که کشورهای اروپایی با ترسیم ساختارهایی مانند «SPV» و «اینستکس» به جای اینکه در عمل منافع ایران را در برجام تأمین کنند فقط زمان خریدند و ایران را یکسال در برجام با حفظ تعهداتش نگه داشتند. لذا بخشی از این ماجرا به خاطر آن است که غرب مردودی مطلق در روند برجام داشته و این زمینه را برای نقشآفرینی بیشتر روسیه و چین در مذاکرات فراهم کرده است.
مسئله دیگر به مواضع روسیه و چین در دوران مذاکرات برمیگردد. در روزهای که آمریکا و اروپا، حتی در زمانی که ترامپ از برجام خارج نشده بود، موضوعاتی مانند بسط برجام را به مسائل موشکی و منطقهای مطرح میکردند، مواضع روسیه و چین این بود که نباید کلمهای از برجام کم یا به آن اضافه شود. این پیشزمینهها و رویکرد مسکو و پکن نسبت به حفظ اصل توافق، سبب شده که الان جمهوری اسلامی ایران نگاه ایجابیتری به آنها در مقایسه با غرب بیتعهد داشته باشد. بنابراین نقشآفرینی فعال روسها در مذاکرات وین بیشتر معلول بیتعهدی آمریکا و اتحادیه اروپا و از طرفی معلول مواضع اصولی و منطقی روسیه و چین نسبت به اصل توافق هستهای بوده است.
در خصوص برخی اظهارنظرها مبنی بر افزایش وابستگی ایران به روسیه و چین باید گفت وابستگی حدود و ثغور معنایی و مصداقی خودش را دارد. در اینجا بحث وابستگی به چین و روسیه مطرح نیست چرا که ایران در برخی مسائل با این دو کشور زاویههایی دارد یا در برخی موضوعات و پروندهها حتی موضع مشترکی نداریم اما ما براساس یک استدلال راهبردی به دنبال تعمیق روابط همکاریها با چین و روسیه هستیم. این استدلال راهبردی این است که اولاً غرب به لحاظ ماهوی ایران و انقلاب اسلامی را قبول ندارد و همه نسبت به این مسئله آگاهی دارند و به دلیل کثرت مصادیق نیاز به اثبات ندارد. ثانیاً ایران، روسیه و چین دشمن مشترکی به نام آمریکا در نظام بینالملل دارند. به این معنا که آمریکا از یک طرف به صورت ماهوی با انقلاب اسلامی ایران مخالف است و از طرف دیگر هم نمیخواهد چین و روسیه به یک قطب یا قدرت در نظام بینالملل شوند. اینجا عقلانیت راهبردی ایجاب میکند که بتوانیم از این تهدید مشترک به مثابه مؤلفهای برای اتصال بین خود استفاده کنیم و راهکارهای مواجهه با آن تهدید مشترک را ترسیم کنیم. لذا این پیوند استراتژیک براساس یک استدلال منطقی در حال شکلگیری است و در اینجا اساسا بحثی به نام وابستگی وجود ندارد و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران کماکان «نه شرقی، نه غربی» است و نباید فراموش کرد که نگاه به شرق به معنای وابستگی به شرق نیست بلکه به معنای استفاده از ظرفیتهای بالقوه و بالفعل استراتژیک و تاکتیکی شرق در راستای مواجهه با غرب و بدعهدیهای آنان است.
ایکنا ـ در واقع اشتراکات بیشتر با قدرتهای شرقی و کاهش اشتراکات با غرب سیاست خارجی کشور را به سمت همکاریهای بیشتر با شرقیها سوق داده است.
دقیقا همین است. غرب آزمون خود را کاملا در جریان برجام طی سالهای اخیر پس داده است اما موضوع این نیست که ایران بین شرق و غرب یک گزینه را انتخاب کند بلکه ایران به عنوان یک بازیگر در نظام بینالملل با دغدغههای منطقهای و فرامنطقهای خاص خود، بر اساس منافع ملی، همکاریهای راهبردی و تاکتیکی را با بازیگرانی که اشتراک بیشتری با او دارند، تعریف میکند که الان مصادیق این دو کشور چین و روسیه هستند و این به هیچ وجه به معنای وابستگی به شرق نیست.
ایکنا ـ عدهای از صاحب نظران معتقدند دوره نگاه به غرب و نگاه به شرق در سیاست خارجی گذشته و بحث توافق راهبردی بین کشورها در عرصه بینالملل بیمعنا شده و اساسا سیاست خارجی به صورت کاملا تاکتیکی شکل میگیرد و برای نمونه به این اشاره میکنند که عربستان و ترکیه به عنوان دو کشوری که در قلمرو استراتژیک غرب مطرح میشوند اما بخشی از تجهیزات نظامی خود را از روسیه تأمین میکنند. نظر شما در این رابطه چیست؟
همین الان جنس تنشهای حاکم بر نظام بینالملل کماکان از جنس تنشهای استراتژیک است. وقتی صحبت از بحران اوکراین میشود از یک تنش تاکتیکی صحبت نمیکنیم بلکه مسئله گسترش ناتو به شرق مطرح است که نشان میدهد این تنش از مقوله تنشهای استراتژیک و بلندمدت است. همچنین مناقشه آمریکا و چین در تبت، تایوان و هنگکنگ، یک مسئله راهبردی است. بحران میان آذربایجان و ارمنستان و دخالتهای غرب در این مسئله از جنس تنشهای راهبردی است یا سیاستهای مشترک آمریکا و رژیم صهیونیستی در منطقه، سیاستهای تاکتیکی و مقطعی نیست بلکه براساس یک ریلگذاری راهبردی صورت میگیرد. حال در جهانی که تنشهای آن براساس منازعات راهبردی انجام میگیرد اتصال بین بازیگران نمیتواند صرفا یک اتصال تاکتیکی باشد.
قطعا کسی منکر ایجاد ظرفیتها و تعریف همافزاییهای تاکتیکی بین بازیگران در نظام بینالملل نیست اما فراموش نکنیم این همافزایی تاکتیکی به تنهایی نمیتواند منجر به این شود یک بازیگر بحرانها را به خوبی مدیرت کند یا براساس آیندهپژوهی مواجهه با بحرانها ترسیم واقعبینانهای از آینده خودش و نظام بینالملل داشته باشد.
پس در اینجا موضوع مطرح این است که کماکان همافزایی استراتژیک نسبت به همافزایی تاکتیکی اصالت و موضوعیت دارد. جالب است بدانید تئوریسینهای غربی، حتی نئورئالیستها و رئالیستها که قدرت را به لحاظ فکری و عملیاتی در غرب در دست دارند، جهان امروز را جهانی مملو از منازعات راهبردی میدانند و معتقدند اولا دوره جهان تکقطبی سپری شده و شاهد ظهور و بروز قطبهای جدید در نظام بینالملل هستیم و بازیگران کماکان دولتها هستند و ثانیا منازعات بین دولتها را هم از جنس منازعات بلندمدت و از جنس شکافهای عمیق و راهبردی میدانند. در چنین شرایطی تقلیل یک همافزایی استراتژیک به یک همکاری تاکتیکی، یک خطای محاسباتی در سیاست خارجی کشور محسوب میشود.
ایکنا ـ چه دلایلی موجب شد که از روند ناامیدکننده مذاکرات از دور هفتم تا افزایش امیدها به توافق در دور هشتم برسیم؟
پدیدههای مختلفی در شکلگیری این صحنه و وضعیت کنونی نقش داشتند. یکی از این موارد که نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت این است که جمهوری اسلامی ایران در دور هفتم مذاکرات به محور غربی مذاکرات اثبات کرد که به دنبال بازگشت ظاهری، اسمی و پوچ نیست و نمیخواهد که آمریکا در ظاهر و نام به توافق هستهای برگردد و ایران هم در انتظار آثار روانی احیای برجام باشد. تکیه ایران بر حل و فصل دقیق موضوع تحریمها و تعریف آن به عنوان دستورکار اولیه در مذاکرات این پیام را به طرف مقابل مخابره کرد که باید بین احیای واقعی برجام و عدم احیای برجام، یک گزینه را انتخاب کند و گزینه سومی به نام احیای ظاهری و صوری برجام وجود ندارد. دریافت و هضم این پیام در ابتدا برای طرف غربی سخت بود و همین باعث شد واکنشهایی را در فضای بیرونی مذاکرات نشان دهند و حتی اعلام کنند مذاکرات به نتیجه نمیرسد و فضای ناامیدی را در افکار عمومی تزریق کنند اما دولت بایدن به دلایل و مسائل مختلف به این توافق نیاز دارد، از این باب که اولا ترامپ از این توافق خارج شده بود و دموکراتها آن را هنوز میراث خود میدانند و ثانیا از این نظر که بتواند نظارت و کنترلی در معادلات منطقه داشته باشد زیرا دموکراتها براین باور هستند که صحنه منطقه با فقدان برجام از دست آنها خارج میشود.
از طرف دیگر نباید فراموش کرد که طرف اروپایی و آمریکا در جریان دور هفتم مذاکرات متوجه شدند که نمیتوانند با فرامتن مذاکرات بازی کنند و باید بر متن مذاکرات تمرکز کنند و جمهوری اسلامی ایران هم اسیر فرامتنها در مذاکرات نمیشود. البته الان هم غرب این تاکتیک را دنبال میکند و سعی دارد با استناد به عوامل فرامتنی و محیطی بر متن مذاکرات تأثیر بگذارد و مختصات میز مذاکرات را تعیین کند اما رویکرد جمهوری اسلامی ایران در مقابل این بازی تبلیغاتی و فرامتنی غرب به اندازهای بسته و محکم است که هم منجر به پیشرفت نسبی مذاکرات شده و هم مسائل و موضوعاتی مانند راستیآزمایی، تضمین و مسائل فنی را کماکان روی میز مذاکره حفظ و بر روی آنها بحث کنیم.
گفتوگو از مهدی مخبری
انتهای پیام