به گزارش ایکنا، حشمتالله قنبری، پژوهشگر تاریخ اسلام، شب گذشته، 30 آبانماه، در برنامه تلویزیونی «هدی» که از شبکه قرآن و معارف سیما پخش شد، به شرح فقراتی از نهجالبلاغه پرداخت که در ادامه متن آن را میخوانید؛
تأکید درباره مردم، رعایت حقوق مردم و عزت آنان از مهمترین مفاهیمی است که وجود مبارک حضرت امیر(ع) در منشور جاودان خود به مالک اشتر به اشکال مختلف به آن پرداخته و امر فرمودهاند. این اوامر درباره مردم از ناحیه انسانی است که اگر او را با مردم روزگارش حبس کنید، در دو قطب کاملاً مقابل و مخالف از این خلقت قرار میگیرند؛ یعنی در یک سمت یک امام حق و مبین و جامع همه خصائص و نیکیهاست که بشریت را در همه اعصار وادار به احترام به حقیقت لایتناهی خود کرده است و در سمت دیگر مردمانی هستند که هر جامعه باکرامت و آگاه تاریخ آنها مطالعه کند، اولین تصویری که درمییابد مردمی بیوفا و بیصفاست که با تغییر بنیادین در نظام تربیتیشان به یک جمعیت متنوع غیرقابل اتکا تبدیل شدند.
امیرمؤمنان(ع) از آن مردم در اوج فخامت یاد میکند و عباراتی که برای تعریف مردم، حقوق، عزت و کرامت آنان به استخدام میگیرند عبارات کمنظیری است که در هر عصری میتواند مورد تتبع قرار بگیرد و موانع بزرگی را از پیش روی حکومتها بردارد، حتی حکومتهایی که به مبانی دینی اعتقاد جدی نداشته باشند. این پیغام را نیز به شخصیتی مانند مالک درباره مردمان مصری بیان میکند که در آن زمان علیه نماینده و والی برگزیده امیرمؤمنان(ع) بیوفایی کردند. آنان متأثر از نقشههایی که در شام طراحی و اجرا شد، مهمترین فاجعه را درباره عزیزترین اصحاب امیرمؤمنان(ع) انجام دادند.
امیرمؤمنان(ع) فرمودند: ای مالک تو باید بروی و در آنجا نسبت به مردم اطمینان خاطر پیدا کنید. معلوم میشود که اطمینان خاطر پیدا کردن امرا و مهتران قوم نسبت به بدنه جامعه یک سرمایه بیزوال است و در عین حال ضروری است که حاکمان بتوانند حسن ظن مردم را به خود جلب کنند. امام(ع) بعد از اطمینان پیدا کردن مالک به وفاداری مردم نسبت به حکومت اسلامی را یک ضرورت دانسته، برای رسیدن به این سرمایه بزرگ سه وظیفه مهم را نیز پیشروی او قرار میدهد؛ فرمود این را بدان برای اینکه به مردم حسن ظن پیدا کنی، هیچ عمل و اقدامی بهتر از این سه کار نیست؛ یکی از آنها احسان به مردم است و دومی پایین آوردن تورم و برطرف کردن موانع رشد معاش مردم است. اگر مردم در امر معیشت دچار مشکل شوند، وفاداری نسبت به حکومت را در درون خود نخواهند داشت. سومین کار اینکه باید از اجبار مردم به کاری که وظیفه ندارند، پرهیز کنی.
اینها مطالب مهمی است که در قدم اول امیرمؤمنان(ع) احسان به مردم را کلیدواژه حسن عاقبت مردم و مسئولین میداند. انتخاب این واژه از سوی امیرمؤمنان(ع) به صورت اتفاقی نیست. امیرمؤمنان(ع) دست کل کارگزارانی که در هر عصری میآیند را میگیرد و میگوید که باید بر این کرسی بنشینید تا به حسن عاقبت برسید. هر مدیر، رئیس و زمامداری که احساس استغنای از این کلمات نورانی پیدا کند، تردید نکنید که یا به مذلت گرفتار میشود و یا با گرفتار شدن به تکبر و عجب به درکات جهنم میرود. این امر قطعی است و اگر از واژه احسان کلمه دقیقتر و عمیقتری وجود داشت، امام(ع) همان را بیان میکرد.
راغب اصفهانی در تعریف احسان نوشته، احسان یک مفهوم بالاتر از عدل است، چون عدل یعنی هر چیزی بر عهده داری بدهی و هر آنچه برای خودت است بگیری که حق به حقدار برسد، اما احسان این است که بیشتر از آنچه وظیفه داری انجام دهی و کمتر از آن چیزی که حق تو است دریافت کنی. این معنا عمق نگاه امیرمؤمنان(ع) را در نشان دادن راهبرد برای مقامات و مسئولیت نظام اسلامی نشان میدهد و از نگاه اسلام وظیفه مقامات نسبت به مردم مانند وظیفه فرزندان نسبت به والدین است.
اینجا یک دریافت ابتدایی وجود دارد و وقتی قرآن این تکلیف احسان را برای اولاد اراده میکند، برای این است که پدر و مادر ریشه اولاد هستند و مقامات و دولتها و تأسیس آنها و موجودیتشان نسبت به مردم مانند نسبت فرزند به مادر است؛ زیرا اگر مردم نباشند، دولت مفهوم پیدا نمیکند. اگر مردم عزیز نباشند، دولت با اقتدار شکل نمیگیرد. اگر مردم به حساب نیایند دولت فلسفه وجودی خود را از دست میدهد، لذا همان طور که پدر و مادر ریشه هستند، مردم نیز علةالعلل تأسیس دولتها هستند. در منطق قرآن پدر و مادر به خودی خود دارای عزت و احترام هستند و وظیفه دارند جایگاه پدری و مادری را بفهمند و از آن صیانت کنند و اگر قائل به این ادراکات خود نباشند، این حقی است که خدا بر آنها نهاده قابل اقامه نیست.
همین وضعیت در فطرت اولاد نیز هست و نوع مردم نسبت به پدر و مادر احساس احترام قلبی دارند، مگر کسی تربیتش عیب داشته باشد. از نگاه امیرمؤمنان(ع) همین نسبت و همین ویژگی درباره اهالی حکومت هست که باید خود را فرزندان مردم بدانند و با همه وجود و موقعیتی که دارند قبل از اینکه مسئولیتی قبول کنند، بفهمند با این پدر و مادرها تکلیفشان چیست. چون مالک امکانات اینها هستند. احسان به پدر مادر به این معناست که به پدر و مادر کمک کنیم، اما اگر رسیدگی به اقتصاد و معیشت پدر و مادر احسان بود، باید میگفت به آنها انفاق کنید، اما فرموده باید احسان کنید که اعم از انفاق است.
رسیدگی به پدر و مادر بر فرض اینکه نداشته باشند، وظیفه اخلاقی اولاد است و اگر اولاد انصاف داشته باشد، میفهمد که باید جبران کند. یک وقت هست که پدر و مادر کهنسال میشوند، و نیاز مالی ندارند، ولی احسان ساقط نمیشود و احسان به پدر و مادر کارکرد خود را از دست نمیدهد. احسان یعنی اگر انفاقی انجام میگیرد، پذیرش پدر و مادر را منت به خود بدانیم، نه وظیفه. این احساس که به وظیفه عمل کردم، ارزشی ندارد. از نگاه امیرمؤمنان(ع) یکی از دغدغههای مدیریت بر پایه دین به دست آوردن دل مردم با صیانت از عزت و کرامت آنهاست.
انتهای پیام