باز باران
این دفعه نه با ترانه
نه غزلخوان شبانه
نه که نم نم خیلی کم کم
نه قشنگ و عاشقانه
گویی ابر مهلت نمیداد
با شتاب و بیبهانه
تند میبارید چون برق
چکه میکرد سقف خانه
ناگهان طوفان به پا شد
رفت شوق شاعرانه
مادرم نجوا میکرد
بیصدا و عاقلانه
میکشید دست نوازش
بر سر ما دوستانه
ترس در دلها روانه
بود از سیلی نشانه
سیل آمد خانه را برد
کرد ویران آشیانه
یکدفعه باران زیبا
همچو دیوی توی خانه
موج میزد مثل دریا
تا رسید بر بام خانه
مردمم را آب میبرد
سوی دریا و کرانه
آسمان هم گریه میکرد
از برای این فسانه
در دل غمگین سرودم
یک سرود کودکانه
کاشکی باران ببارد
نرم و زیبا عاشقانه
نم نم باران زیبا
مهربان باش با زمانه
با طراوت بر زمین بار
از زمین روید جوانه
شعر: اشرف حکیم الهی