به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه مازندران، همانگونه كه گذشت خاندان بزرگ علامه ريشه در تاريخ چهارصد ساله دارند كه ابتدا در منطقه بندپی بابل سكونت داشتند و بعدها به بابل مهاجرت كردند، سابقه رجال و بزرگان شيعه از اين خانواده به دوران صفويه میرسد و جد اعلای شيخ «محمد صالحعلامه» يعنی مرحوم آيتالله آقا شيخ «معين الدين قاسمی علامه مازندرانی» (ره) از مجتهدين طراز اول عصر خود و از شاگردان علامه «مجلسی» (ره) بوده است.
شيخ «محمد صالح» در 28 رجب سال 1298. ق. در شهر مقدس كربلا ديده به جهان گشود و در بيت علم و تقوا پرورش يافت. مادر مكرمهاش كه خود از بيت علم و صبیّه مرحوم ملا «محمد يوسف استرآبادی»، صاحب «صيغ العقود» بودهاند، او را در دامان پر مهر و عاطفه خويش، بسيار عالی تربيت كرده و در آشنايی وی با دين و مكتب و قرآن كريم نقش بسزايی ايفا كرد. آن بزرگوار كه چند دهه از عمر شريفش را در سمنان سپری كرد در خلال اين مدت مسافرتی به قم داشتند كه مورد استقبال شايان علما و مراجع عظام قرار گرفتند و بزرگان قم با ايشان ملاقات كردند.
چندين بار هم به بابل مسافرت كردند و هر بار مورد استقبال شايان مردم شريف آن سامان قرار گرفتند و با شركت در محافل و سخنرانی، موجبات بهرهمندی مردم را فراهم كردند. ضمن آنكه با علمای منطقه هم ديدار كرده و به گفتوگو مینشستند و اقوام دور و نزديك خود را نيز با صله رحم و ملاقات مورد تفقد قرار میدادند. سرانجام پس از عمری خدمت و تلاش و زندگی پربار و پر مشقّت، چراغ عمر اين فقيه فرزانه و افتخار عالم اسلام خاموش شد و وی در تاريخ 21 دیماه 1350ش. برابر با 1391 ق. و در سن 93 سالگی دارفانی را وداع گفته و به ملكوت اعلی پيوست.
با رحلت ايشان در محل تبعيد (سمنان)، غوغايی در مازندران و سمنان بر پا شد و مردم مازندران دسته دسته خود را برای شركت در تشييع جنازه وی به سمنان رساندند، علما و همچنين مردم قدرشناس سمنان نيز با تعطيلی بازار به سوگ نشستند و پس از اقامه سوگواری و تشيع جنازهای با شكوه، پيكر مطهر آن پيكره علم و زهد و تقوا را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مشهد نيز با وجود ريزش برف و سرمای شديد، جنازهاش با حضور انبوه جمعيت عزادار و علما و فضلا تا حرم مطهر تشييع و در جوار حضرت ثامن الحجج امام رضا (ع) به خاك سپرده شد. پس از ارتحال علامه حائری، شعرا نيز هر كدام بنوبه خود با سرودن اشعاری در رثای وی، از مقام ايشان تجليل كردند كه در اينجا به پارهای از آن ايات اشاره میكنيم.
«محمد صالح» بعد از پشت سر نهادن دوران طفوليت ادبيات عرب را از محضر برادران فاضل و اديب، مولی علی معروف به «سيبويه» و مولی عباس معروف به «اخفش» فرا گرفت. وی كه از نوابغ ادب و هنر است از دوران كودكی طبع شعر حساسی داشته است. بطوريكه در همان ايام تحصيل ادبيات، «الفيه ابن مالك»، را تخميس كرده است و به محضر اساتيد فن عرضه داشتند.
پس از تكميل ادبيات سطوح عاليه چون «شرح لمعه رسائل» و «مكاسب رياض»، «اسفار»، «منظومهسبزواری» و «شرح مطالع» را نيز به كمك پدر ارجمند و برادر فاضلش آيت الله «شيخ علی علامه حائری» (ره) و ديگر اساتيد بزرگ كربلا فرا گرفت و قبل از عزيمت به نجف اشرف در مدرسه آيتالله طوسی كربلا «رساله غساله» را نيز تأليف كرد. ضمن آنكه در همان ايام، به تدريس كتابهايی كه خوانده بودند نيز پرداختند.
مرحوم آخوند «خراسانی» در سفر زيارتی كه ماه رجب سال 1312 قمری به كربلای معلی داشت روزها در صحن مطهر سيدالشهدا (ع) درس غساله میداد. در اين ايام مرحوم شيخ «محمد صالح» نيز به محضر آخوند «خراسانی» مشرف شده و رساله خود را در غساله كلی طبيعی و تجری تقديم حضور ايشان كرد.
آخوند خراسانی صاحب «كفايه» پس از مشاهده اين رساله ها و پی بردن به نبوغ و استعداد بینظير اين نوجوان وی را با خود به نجف اشرف برد و از آن پس او از شاگردان بزرگ و ممتاز حوزة درس مرحوم «صاحب كفايه» (ره) شد. اين در حالی بود كه هنوز بيش از 15 سال از سن مباركشان نگذشته بود و بهگفته يكی ازدانشمندان محقق، علامه در محضر مرحوم آخوند (ره)، همچون «ارسطويی» در محضر درس «افلاطون» بود.
برادر ارشد ايشان مرحوم آيتالله شيخ علی علامه 12سال از وی بزرگتر بود پدرش او را وادار كرده بود تا به درس فقيه برجسته آيت الله حاج «ميرزا حسين حاج ميرزا خليل تهرانی» كه مجتهدی متبحر و شاگرد مستقيم مرحوم «صاحب جواهر»(ره) بود، حاضر شود تا به يك واسطه از «صاحب جواهر» كسب فيض كرده باشد، چون حاج «ميرزا حسين(ره) كهنسال» تنها شاگرد بهجامانده از «صاحب جواهر» (ره) بود.
شيخ «علی علامه» نيز چون علامه نيز چون استعداد برادر كوچكتر يعنی شيخ «محمد صالح» را در فراگيری فقه و اصول دريافته بود با تدريس منظم فقه و اصول او را آماده میكرد كه قبل از درگشت حاج «ميرزا حسين» او نيز بتواند در سلك شاگردان مستقيمش باقی بماند. اين در حالی بود كه معظمله با وجود اجازه اجتهاد از اساتيد مزبور غرور نمیورزيد و بهطور منظم در درسها حاضر میشد.
آن بزرگوار بهخاطر علاقه فراوان بهعلوم عقلی، رشته حكمت و علوم و معقول را نيز از محضر مرحوم ملا «اسماعيل بروجردی» فرا گرفت تا آنكه خود حكيمی صاحب نظر شده و آثار ذیقيمتی را در علوم عقلی از خود به يادگار گذاشت. تلاش علمی و ذوق سرشار شيخ «محمد صالح» توجه همه صاحب نظران را بهخود جلب كرده بود، چراكه وی در همان دوران نوجوانی و قبل و بعد از حضور در حوزه علمی هزار ساله نجف، كتابها و رسائل زيادی را چون رسالهای «در قاعده يد»، رسالهای «درتجری»، رسالهای در «شبهة محصوره»، رسالهای در «زكوه»، رسالهای در «احكام كفار»، رسالهای در «طهارت» و چند كتاب ديگر تأليف كرده و به جامعه علمی نجف تقديم كرد. ضمن آنكه با تحقيق و تحليل و احاطه به تمام افكار مرحوم آخوند «خراسانی» تمام درسها حتی مذاكرات بعد از درس با استاد را ثبت و تقرير كردند و مرحوم «صاحب كفايه» (ره) كتاب وقف خود را با مراجعه به دو كتاب در وقف يكی مفصّل و ديگری مختصر كه آقای شيخ «محمد صالح» در مدرسه آن مرحوم نوشته بود، تأليف كرد.
چنانچه گويند: در ايام تعطيلی كه وی باتفاق مرحوم آقا «ضياءالدين عراقی» در جزيرهای كه بهنام حسين مظلوم (ع) در كوفه است، رفته بودند كتاب وقف مختصر را به مرحوم آخوند «خراسانی» (ره) نشان دادند و مرحوم خراسانی هم گفته بودند كه ديگر من چه بنويسم؟!
معروف است كه آن جناب در 16 سالگی به مقام رفيع اجتهاد نائل آمد و آوازهاش در همه مجامع علمی پيچيد.
اگر چه گويند: به تأييد برادرش آيت الله «شيخ علی علامه» آن بزرگوار در 12 سالگی مجتهد مسلم بوده است ولی جناب آقای فضائلی در ضمن مقالهای در مجله وحيد (فروردين ، 1352صص 86-81 ) تأييد اجتهاد وی از سوی برادر را در همان سن 16 سالگی میداند.
به هر حال آن بزرگوار پس از 12 سال اقامت در نجف اشرف و كسب اجازات روايتی، بهعلت ابتلاء به درد شديد چشم، كرسی تحقيق و تدريس نجف را رها كرده و در سال 1324 قمری عازم ايران شد. پس از ورود به تهران، مدتی به خود پرداختند، آنگاه راهی وطن اجدادی خود يعنی شهرستان بابل شد. وی كه دراين زمان مجتهدی جوان و حدوداً بيست و هفت سالگی ولی معروف و مشهور بود مورد استقبال گرم مردم فرهنگ دوست و عالم پرور بابل قرارگرفتند و در محله مراد بيك ساكن شد.
معظم له پس از اقامت در بابل به امر اقامة جماعت و ترويج احكام شريعت و تهذيب نفوس مستعده میپرداخت و به تصريح مرحوم شيخ «آقا بزرگ تهرانی» در «نقبا البشر»، به بهترين وجهی كه ممكن بود به اقامه شعائر دينی و خدمات مذهبی مشغول شد و مردم شريف منطقه هم به شايستگی از وجود آن بزرگوار و برنامههايشان استقبال كرده و بهرههای فراوان بردند. تا آنكه بعد از مدتی كوتاه نه تنها عهدهدار مسائل اساسی و رفع مشكلات اجتماعی مردم شدند، بلكه مردم زيادی در مازندران به ايشان رجوع كرده و در امور دينی مقلد ايشان شدند و مرجعيت وی مورد قبول جمع زيادی از مؤمنين منطقه واقع شد.
معظم له در بابل ضمن اقامه شعائر دينی با تكيه بر كرسی تدريس از جمله در مدرسه صدر به تربيت و پرورش شاگردان زيادی همت گماشت و فضلای زيادی را از چشمه جوشان علم و معرفت خود سيراب كرد كه اكثر علمای بابل در آن سالها از محضر ايشان تلمذ كرده و جزء شاگردان ايشان شدند. در اينجا مناسب است اظهار نظر برخی از بزرگان و تراجم نگاران را درباره شخصيت ارزنده و مقامات علمی و معنوی آن بزرگوار يادآور شويم.
صاحب احسن الوديعه در ترجمة وی میفرمايد: علامه شيخ« محمد صالح» كه در مازندران به سر میبرد و اكنون يگانه مرجع تقليد مهم آن سامان است، تأليفات خوبی دارد كه بر فراوانی فضل و وسعت دايره اطلاعات و كثرت عمش دلالت میكند.»
همچنين صاحب «معجم رجال الفكر و الادب فی النجف» دربارهاش میگويد: «شيخ محمد صالح بن ميرزا فضل الله حائريازفقها و علمای بزرگ عالم اسلام و از اساتيد مسلم در فقه و اصول و از مؤلفان و پژوهشگران و محققان بزرگوار است.»
حضرت آيت الله سيد «عزيز الله امامت كاشانی» نيز در «تذكره الشعراء» آورده است: «شيخ الفقها و المجتهدين آيت الله العظمی فی العالمين آقای شيخ محمد صالح حائری مازندرانی معروف به علامه سمننی ازمفاخر و مشاهير فقها و مراجع عصر حاضر و از مشايخ اجازه مؤلف كتاب و مرحوم آيت الله والد و جمع بسياری از علمای اعلام معاصر است.»
چنانكه علامه «محمد تقی جعفری» در تقريظی كه به فرموده خود بهعنوان «بيان اهميت كتاب» درحدود چهل ساليش بر كتاب «حكمت بو علی سينا» از معظم له نوشتند، ضمن تجليل از مقام علمی و عظمت تتبعات و تحقيقات فلسفی وی، اين كتاب را بهنام «دائره المعارف فلسفه اسلامی» خوانده و در قسمتی از آن مینويسد: « اگر اين نكته درست مورد توجه آقايان مطالعه كنندگان واقع شود اهميت و عظمت خدمت حضرت مستطاب آقای علامه را درك خواهند كرد. زيرا شخصيتی كه معظم له از «ابن سينا» خواه جنبه دينی و روحی و خواه از نظر علمی و فلسفی مورد تتبع و تحقيق قرار دادهاند، از عهده هيئتی از دانشمندان و فلاسفه و مورخين محقق ساخته نيست زيرا اسلوب تشريح و تحليل و قضاوت معظم له دارای تمامی شرايط علمی و فلسفی و تحقيق و تتبع كه تخصص در هر يك تحمل زحمات يك عمر طولانی را لازم دارد انجام دادهاند.»
علامه «محمدتقی جعفری» در جای ديگر از اين تقريظ طولانی ضمن اشاره به مسائل توسط علامه حائری میگويد: «تحقيق و تتبع حضرت آقای علامه را در اين مبحث میتوان از شاهكارهای علمی در قرن اخير را دارد». معظم له در پايان اين تريظ مینويسد: « مباحثی كه در اطراف اثبات صانع خواه از حيث تتبع آراؤ و نظريات و خواه از حيث اثبات و نفی و تحقيق مهمترين مباحث پرايده بود و با توجه كامل ابتكار نبوغ آميز حضرت آقای «علامه» نمیتوان با اين چند سطر توضيح داد و با تطبيق مضمون اين بيت، كلامم راختم میكنم: ليس علی الله بمستنكر ان يجمع العالم فی واحد (برخداوند بعيد نيست كه جهانی را دريك نفر جمع كند.)
تشرف به محضر امام زمان (عج)
يكی از وقايع كه بر عظمت مقام و منزلت معنوی علامه شيخ محمد صالح حائری (ره) دلالت میكند، تشرف آن بزرگوار به محضر مقدس امام زمان (ارواحنا فداه) در بابل كه معظم له اصل ماجرا را بهتقاضای صاحب «عقبری الحسان» مرقوم فرمودند و ما آن را عيناً در اينجا میآوريم:
«در سال 1325 در بار فروش مازندران در محله «مرادبيك» نزديك به طلوع فجر كه رو به قبله به هيئت مختصر خوابيده بودم، از خواب بيدار میشوم به نحويكه چشم من میبيند و گوش من میشنود و ادراكات قلبی و مشاعرم همه بيدار است ولی بدنم خواب است كه قابل هيچگونه حركت نيست و قادر به تكلم نيستم و زانوهايم بر عادتی كه از پدرم به ارث بردم جمع كرده است. در اين حال يعنی در ابتدای بيدار شدن چشم و گوش و دل، میبينم قوسی از نور ضعيف مانند چراغی كه فتيلهاش را پايين كشيده باشند بر تمام بدنم از سر تا پنجه پا بوسعت دو وجب يا بيشتر چترزده و مانند تور سفيد نازك زرنگاری است كه نقطههای كوچك زرين نور در زمينههای سفيد رنگ مشبك لطيف آن نور بهفاصله مساوی نقش بسته گويی آن نقطهها مانند چشم حساس به من نگاه میكند و با من كار دارد و منتظراست و من بالحسّ و العيان به آن نگاه میكنم و وحشتی از آن ندارم بلكه با حالت انس و سكون خاطر آن را مشاهده میكنم و متفكرم كه اين چيست و از كجاست و چه میخواهد بكند و بهكجا میخواهد برود و ميل مفرطی دارم كه آنرا بگيرم و دست بر آن بكشم و هر چه میخواهم حركت كنم و دست در آن ببرم، اصلاً ممكن نيست بهاين حالت تا چند لحظه بودم و چشمم به او بود.
نا گاه از ديوار قبلة حياط خانه كه روبروی ايوانی بود كه من در آن خوابيده بودم كه آن ديوار خانه سيد «موسی» نامی بود از اهالی قرية «گنج افروز» و در آن وقت مرحوم شده و دو طفل صغير سيد «صادق» و سيد «طاهر» نام از او در آن خانه بود، ناگهان ديدم حضرت بقيه الله اروحنا فداه پديدار شد و بدون آن كه شك كنم در تطبيق، مثل آنكه او را میشناختم و میشناسم «كَمَعْرِفَتی بِنَفْسی» و بسيار او را شبيه ديدم به سيدی هندی سيد «صاحب نام» كه سالها در كربلا با من رفيق و مأنوس بود و ظاهر الصلاح و مليح الحركات بود و نامش حسين بود و فعلاً اين سطور را حسب الامر حجةالاسلام شيخ «علی اكبر نهاوندی» دام ظله مینگارم، از حيات و ممات و محل اقامت او بیخبرم و حضرت بقيه الله (عج) هم مانند اين سيد هندی سبزه فام مايل بهصفرت بود و با اين شباهت اصلاً تأملی در تطبيق نداشتم يعنی چنين نشد كه در ابتدای پيدا شدن آن جناب لحظهای بگذرد تا بشناسم بلكه بهمجرد پديدار شدن آن جناب از آن ديوار شناختم كه حضرت (ع) است و هيچ متوجه نبودم كه حضرت چرا از درب خانه كه بهسمت مغرب فاصله زيادی بود وارد نشد و از ديوار قبله بی آنكه بشكافد چگونه آمد و میبينم آن حضرت به آهستگی سوی بنده تشريف میآورد تا آنكه نزديك بدنم از طرف پا كه سوی قبله جمع كرده بود ايستاد و دست راست خود را به سر و سينهام دراز كردند و به زبان فارسی فرمود: «بيعت كن». من با كمال شوق بهتغلای عجيبی روحاً افتادم تا برخيزم و بيعت كنم و بدنم به همان حالت اوليه بود و چنان به تغلاير وحی غير قابل توصيفی افتادم كه سر بلند كنم تا دست دراز كنم و در روح و ادراكات خود كمال شوق و طاعت و تمكين میيافتم و در عين حال قوس نور بر بدنم چتر زده و به همان حالت اوليه بیكم و زياد و بدون حركت بود.
بالاخره از شدت تغلا بدنم به حركت درآمد بيدار شد و در همين لحظه دستم دراز شد و بهدست مبارك آن حضرت (ع) كه تا آن لحظه دراز كرده داشته بودند، رسيد بهطوريكه هنوز لذت تماس و ملامست دستم را بادست آن جناب روحی فداه در خود میيابم و در همين لحظه كه دستم بهدست حضرت (ع) رسيد، قوس نور مذكور بر بدنم فوراً منطيق شد و فرو رفت به اين معنی كه دراز شدن دستم بهسوی آن جناب و انجام بيعت و فرو رفتن قوس نور در تنم و بيدار شدن تمام و نشستنم در بستر با دست دراز شده همگی در آنِ واحد صورت وقوع گرفت. در اينحال ديدم كسی نيست و آن جناب از نظرم ناپديد شده و من به هيئت جلوس با دست دراز شده هستم، فوراً متوجه شدم كه قوس نور روح خودم بود كه مقداری از آن در حال منام صعود و عودت كرد و چون هنوز بدنم مسترخی بود مستعد برای قبول حلول روح يا انطباق روح نشده بر بدن، به شكل قوس كه شكل طبيعی و افضل الاشكال است احاطه كرده تا در اثر تغلای روحی برای بيعت با «یَدُ اللهِ الْعُلْيا» مستعد قبول بقيه روح گشت و مقام گنجايش بيان لوازم علمی اين مكاشفه را نسبت به روح و نسبت به شخص حضرت ارواحنا فداه ندارد و الحمد الله علی ...» مرحوم شيخ محمد صالح پس از نقل اين مكاشفه، زبان حال خود را با حضرت ولی عصر (عج) در قالب چند بيت عربی بيان میدارد.
مبارزه و تبعيد
دوران حضور آن مجتهد مبارز در بابل مصادف با دوران تسلط بيگانگان از جمله استعمار پير انگليس بر سرنوشت ملت ايران و رواج بیدينی و فساد بوده است و از طرفی پای رضاخان نيز به عرصه سياست و حاكميت كشيده شد و نغمههای شوم و زمزمههای خطرناك مبارزه با احكام و قوانين قرآن و شريعت مقدس اسلام بهطور علنی از اين طرف و آن طرف شنيده میشد. در اين ميان علما و انديشمندان اسلام به پاسداری از ارزشهای دينی و مبارزه با طاغوت پرداختند و هر يك بهنوبه خود سهمی را در اين مبارزه و روشنگری افكار مردم بهعهده گرفتند.
مرحوم شيخ «محمد صالح علامه» نيز با مشاهده اوضاع و احوال ساكت ننشسته و شجاعانه پا به ميدان مبارزه نهاد و با سخنرانیهای جانانه و آتشين به مبارزه با طاغوت و ياوه سرايیهای رضاخان پرداخت، تا آنكه در يكی از آن خطابهها جملاتی را به اين مضمون (طبق نقل يكی از روحانيون بابل برای نگارنده) بيان داشت: «هر كس با قرآن مخالفت كند، كافر است اگر چه رضاخان باشد». بعد از اين سخنان قاطع در مسجد جامع بابل معظم له دستگير و به تهران انتقال يافت و مدت 9 ماه در سياه چالهای رضاخانی محبوس شد و چنانچه مرحوم آيت الله «حسينی» متوفی 1376 برای نگارنده ياد داشتند حكم اعدام شيخ «محمد صالح علامه» را صادر كرده بودند و قرار بود اعدامش كنند ولی با اعتراض شديد مراجع و علما وقت مواجه شدند و به ناچار او را به سمنان تبعيد كردند. با تبعيد به سمنان فصل جديدی از زندگی آن عالم فرزانه شروع شد مردم شريف سمنان استقبال شايانی از برنامههای وی كردند و شيفتگان مكتب اهلبيت (ع) پروانهوار گرد شمع وجودش حلقه زدند و از اقيانوس عظيم و مواج آن حكيم فرزانه و مجتهد كبير سيراب گشتند.
از يك طرف به اقامه جماعت و ترويج شريعت و بيان معارف توحيدی پرداخت و از طرف ديگر با تشكيل محفل علمی شاگردان زيادی را زير بال و پر گرفت و در پرتو همت بلند و تلاش خستگی ناپذير به پرورش آنان مشغول گشت. ضمن آنكه قلم را بر زمين نگذاشت و به تأليف دهها كتاب علمی و سودمند اقدام كرد و دانشوران و ساير مؤمنان از ساير نقاط، خدمتش شرفياب و از محضر نورانی و انفاس قدسی او بهرهمند میشدند. البته توده مردم كه قادر به درك موقعيتهای علمی نبودند از سيمای نورانی و متين و موقّرش حس احترام و صميميت میكردند و از تماشای چهره جذاب او حظّ وافری میبردند.
نكته قابل توجه در همين امر نهفته است كه بازديدكنندگان و ملاقات كنندگان با معظم له از گروه يا قشر خاصی نبودهاند و همة اقشار را شامل میشده است. چرا كه از امتيازات مهم آن رادمرد ميدان علم و عمل نيز جامعيت ايشان در علوم و فنون بلكه در ميادين مختلف است.
از يك طرف فقيهی سترگ و مجتهدی جامع الشرايط و از طرف ديگر حكيم و فيلسوفی ورزيده و از جانب ديگر اديبی توانمند و شاعری برجسته و به لحاظ ديگر سخنوری توانا و زبر دست و از طرفی عارفی شيدايی و دلسوخته و واصل و بالاخره مبارزی دلير بر عليه دستگاه ظلم و ستم بو دهاند. در رابطه با جامعيت آن بزرگمرد بابل بلكه فخر عالم اسلام مخصوصاً در قدرت ادبی، رشته كلام را به استاد «عمادزاده» میسپاريم و نوشتار ايشان را تقديم شما میكنم وی در شرح حال ايشان مینويسد: «در سمنان مدرس و مكتبه ايشان، منزل و محفل اهل علم و ادب كه دانشمندان از اطراف بهملاقات ايشان میشتابند و بدون ترديد آقای علامه از بزرگترين علمای جامع و متبحر معاصر و از مشايخ اجازات روايتی است، تنها كسی كه از گذشتگان علمای نجف، سلسله روايت را به يك واسطه به «صاحب جواهر» (ره) میرساند «علامه» است. وی در قدرت ادبی به عربی و فارسی شاخص و در نظر اساتيد فن در ايران و عراق به استادی تعظيم و تكريم میشود. هر يك از علمای بزرگ جامع علم و حكمت و ادب در يك قسمت مهارت و تخصص و استادی داشتند ولی ايشان در تمام فنون بديعه به شهادت آثار مطبوعه، استاد و مجتهد و دارای فكر مبتكر و رأی صائب ممتاز است و اين سخن مبالغه نيست بلكه شاهد صادق تأليفات ايشان چون حكمت بو علی است. شهرت علمی و جامعيت و حذاقت شمّ فقهی علامه در همان عصر در حوزه نجف و كربلا طنين انداز بوده به طوری كه مرحوم آيت الله العظمی «ميرزا محمد تقی شيرازی» (ره) در زمان خود ضمن دست خطی كه به ايران فرستادند، احتياطات خود را به ايشان ارجاع كردند و اين نامه در رسالة لوح محفوظ ايشان گراوار شده است ... در ادب، نفسی دارای سجايای فاضله و ملكات نفسانی و اخلاق بسيار متواضع و مراقب و هوشيار و مهمان نواز وگرم، مأنوس و مألوف كه بهراستی هر كس با معظم له برخورد داشت فريفته ملكات و اخلاق فاضله ايشان شده است.»
ايشان در شعر عربی به مراتب از فارسی مقتدرتر بودند كه اهل ادب ايشان را «متبنی عصر» خواندهاند. در عربی اقسام و انواع شعر سرودهاند، حتی اهل حجاز قصايد ايشان را «عصمی» يعنی مصون از خطا و لغزش میدانند و دست به دست میدهند، با اشعاری كه در مقدمه كتاب حكمت بو علی الهيات جلد سوم چاپ شده و به جنگ مولوی و بوعلی رفتهاند و قصايدی كه در مدح حضرت زينب (س) و ام كلثوم(س) و حضرت معصومه (س) سرودهاند، بهترين شاهد مقام ادبی و قدرت نظم ايشان است.
«محمدرضا حكيمی» نيز در اينباره مینويسد: «علامه سمنانی (1297-1391هـ.ق.) از عالمان بزرگ و جامع شيعه بود در اين روزگار عمری دراز كرد و تأليفات بسيار زياد بر جای گذاشت از جمله «حكمت بوعلی سينا» در چندين مجلّد. وی در فلسفه معتقد به نظرية «اصالت ماهيت» بود و از اركان فلسفه مشايی در اين عصر بود.
علامه در علوم اسلامی تبحری بهسزا داشت. من خود در يكی از سفرهای اخير او به مشهد (حدود سالهای 37-38 شمسی) از وی شنيدم كه میگفت، «صاحب كفايه الاصول» در تنظيم جلد دوم، از يادداشتهای من كه علامه در سر درس مرحوم آخوند مینوشته استفاده كرده است. علامه در ادبيات عربی نيز از اساتيد مسلم بود و اطلاعاتی بسيار وسيع داشت و تأليفات و آثاری از جمله قصيده بديعيه و شرحی برآن، حاشيهای بر «انوار الربيع» و ديوانی به عربی. او به فارسی نيز شعر میگفت ولی در نظم عربی، قدرتی شگفتیزای داشت و يكی از نمونههای كم مانند ايرانيانی بود كه شعر عربی را در حد بالا میسرايند.
آوازه علمی آن بزرگوار نه تنها در حوزههای علمی شيعه بلكه در جامعه علمی اهل سنت نيز پيچيده بود و در جامع الازهرا مصر به نظرات ايشان اهميت زيادی میدادند و همانگونه كه در نوشتار استاد «عماد زاده» و استاد «حكيمی» آمده است، معظم له در قدرت ادبی به عربی و فارسی نيز بینظير بودند و ادبای ايران و عراق او را به استادی تعظيم و به نبوغ میستودند و در فن سرودن قصيدههای عربی و قصايد و غزليات فارسی، او را سعدی دوران خواندند. وجود قدرت ادبی، بر يك يك عالم و مجتهد مايه مباهات و باعث توانمندی وی در مقام فتوی است، چنانكه شيخ «حرّ عاملی» در «امل الامل» میفرمايد: «عالمی كه ذوق ادبی دارد بهتر اخبار آل محمد (ص) و كتاب و سنت را میفهمد و غالباً رأی و فتوای او اصابت با واقعو حقيقت دارد.»
معظم له در انشاء مدايح و مراثی اهلبيت (ع) نيز از قدرت بالايی برخوردار بودند. دو ديوان شعر يكی به عربی و ديگری به فارسی به يادگار گذاشتند. همانگونه كه گذشت در كودكی، الف ب ت ابن مالك را كه كتابی وزين در ادبيات عرب است، تخميس كردند و همچنين كتاب گرانسنگ «كفايه الاصول» مرحوم آخوند «خراسانی» (ره) را به شعر در آورده است كه بهنام «سبيكه الذهب» در سال 1334 قمری بهچاپ رسيد.
وی قصيدهای بلند بهنام معصوميه در مدح حضرت «فاطمه معصومه» (س) و ابا گراميش به عربی سروده كه 101 بيت است و تاكنون مثل آن در عرب و عجم گفته نشده با ترجمه فارسیاش كه آن نيز 101 بيت است.
بهخاطر همين مقام ادبی، شعرا نيز در بابل و سمنان به محضر او شرفياب میشدند. و نسبت به مقام علمی و ادبی وی تجليل میكردند. نيما يوشيج شاعر نامدار معاصر پس از ديدارهايی كه با ايشان داشت ابياتی را در وصفش سروده است.
«محمدرضا حكيمی» در اين رابطه مینويسد: اين علامه سمنانی حائری همان عالمی است كه مرحوم نيما يوشيج حضور او را درك كرده است.
يكی از نزديكان علامه در اينباره چنين نوشته است: «نيما يوشيج شاعر نوپرداز و نوآفرين ايران در سال تحصيلی 1307-1308 در بابل میزيست مرحوم نيما يوشيج در اوايل ورود به بابل به محضر مرحوم آيتالله العظمی شيخ «محمد صالح علامه حائری» كه در آن زمان در بابل میزيستند راه يافت. آن شاعر سنت شكن و نوپرداز چنان شيفته و مجذوب آن عالم دينی شد كه تقريباً همه روز بهجز روزهای تعطيل حدود 8 صبح به منزل مرحوم آقای علامه میآمد و در كتابخانه آن عالم ربانی مینشست و به تدريس او كه هر روز دو نوبت يا سه نوبت در فقه و اصول و حكمت انجام میشد گوش فرا میداد. در فاصله درسها كه در آن ميان طلاب ديگری به جای طلاب قبلی حضور میيافتند، به خواندن شعر خود يا شنيدن اشعار مرحوم علانه و حتی شعرهای عربی او صرف وقت میكرد. «نيما» كه چون آهوی رميده از همه كس گريزان بود، انس عجيبی با آن مرد روحانی حاصل كرده بود. مرحوم علامه نيز به وی دلبستگی فراوان يافت.
روزی از عمويم مرحوم علامه سؤال كردم اين طرز شعر «نيما» را كه به شعر شعرا شبيه نيست میپسنديد؟ فرمود: وقتی كه «نيما» شعر خود را میخواند، در من اثر میگذارد او مطابق قواعد شعری اشعار نيكو میسرايد اما نمیدانم چرا اين روش را اختيار كرده است. رسيدم چرا به او تذكر نمیدهيد؟ گفت: از نازك طبعی او بيم دارم دلشكسته شود. كسی چه میداند شايد راهی تازه باز كند و در كار خود موفق شود. سال بعد «نيما» در لنگرود اقامت گزيد. او پس از چندی شعری برای مرحوم علامه فرستاد. «نيما» بهخاطر علامه اين شعر را در سبك و اسلوب كهن سروده بود كه ازاين قرار است.
منم كه طالح و درماندهام در اين فكرت/ تويی كه صالحی ای حائری زمن مگريز/ تو نيك میكنی از حال جزء استقراء/ هم آن چنانكه ز كلی قياس بر همه چيز/ ابو نواس و غزالی و طوسی ين سه تويی/ كه كس نخوانده و نشناسدت به حق و تميز/ك
همچنين حضرت ايتالله حاج سيد «عزيز الله امامت كاشانی»، مؤلف كتاب وزين «تذكره الشعرا» كه خود به ديدارش موفق شده و به اخذ اجازه از معظم له نيز متخر گشت در تجليل ازمقام ادبی وی میفرمايد: «در قدرت ادبی بهعربی و فارسی وحيد عصر و فريد دهر بهشمار میآمد و قاطبه بزرگان و ادبای عراق و ايران او را به استادی و تعظيم و تكريم میكردند و بهنبوغ میستودند»
البته معظم له خود به ديدار حكما و علما نيز اشتياق فراوانی نشان میداد و بههمين خاطر دانشمندان متعددی با او مجالست داشته و به مباحثات علمی میپرداختند. از جمله اين بزرگان علامه «محمد تقی جعفری» حكيم معاصر هستند كه خاطره شيرين ايشان در ملاقات با معظم له در مجله كيهان فرهنگی (مهر 1363) آمده است. استاد ضمن خاطراتش میفرمايد: « علامه سمنانی مازندرانی (ره) ساكن سمنان و مردی بسيار با فضل بود مخصوصاً ادبيات عربیاش خيلی قوی بود ...اطلاعات فلسفیاش هم خيلی زياد بود، در اصول هم حدّ بالايی داشت. وقتی وارد خيابان شديم ديديم خود مرحوم علامه پياده و عصا بدست آمده بود ( برای استقبال) ايشان آن موقع شايد هشتاد سال داشتند ....سه چهار روز آنجابوديم و انصافاً بسيار از نظر مقامات علمی و تواضعی كه داشتند، خيلی برای ما خوش گذشت.»
فضايل اخلاقی معظم له
ديگر از امتيازات مرحوم علامه حائری مقام بلند معنوی و قداست نفس و پایبندی شديد به سنتها و برخورداری از ارتباط معنوی شديد با اهلبيت عصمت و طهارت (ع) بوده است. وی به اقامه سوگواری و برپايی مجالس عزاداری برای خاندان پيامبر اكرم (ص) اهميت زيادی میدادند و در ايام ويژه سوگواری با برقراری محفل عزا در منزل به سوگ مینشست.
وی درسلوك عارفانه و زندگی زاهدانه و دوری از مظاهر فريبندة دنيا اسوه و الگوی اهل معرفت بوده است و در پرتو همين امور بارها مورد عنايت خاندان پيامبر عظيم الشأن اسلام (ص) قرار گرفت. يكی از مؤثقين برای نگارنده حكايت كرد كه در ايام عزاداری سالار شهيدان (ع) و چند روز پس از عاشورا از بابل به سمنان رفته و به محضر مرحوم علامه شيخ «محمد صالح» (ره) شرفياب شديم. اتفاقاً پس از ورود ما، مجلس عزاداری در منزل آقا منعقد شد و مداحان اهلبيت عصمت و طهارت (ع) نيز مرثيه سرايی را آغاز كردن و مجلس را دگرگون كرد، ناگهان در بين مداحی مرحوم اقای علامه كه در آن وقت نابينا بوده و از نعمت بينايی چشم سر، محروم گشته بودند با صدای رسا فرمودند: « آقايان مؤدب بنشينيد، چرا كه حضرت زهرا (س) در مجلس ما حضور دارند»
همچنين مؤلف محترم «تذكره الشعرا» ضمن بيان فضايل اخلاقی معظم له، به مكاشفهای از آن بزرگوار اشاره میكند كه عيناً نقل میشود: « مرحوم علامه حائری از مراجع بزرگ بسيار با عطوفت و مهربان و اهل ذوق و خوش محاوره و اين حقير در بعضی از مسافرتها به مشهد مقدس حضرت ثامن الحجج (ع) به خدمتش مشرف شدم و از محضرشان مستفيض شدم. از جمله بيانات آن جناب كرامتی بود از حضرت علی بن موسی الرضا (ع) درباره خودشان فرمودند: وقتی گرفتار كسالت صعب العلاجی شدم، اطبا از معالجهام مأيوس شدند. التماس كردم برای زيارت و توسل مرا به حرم مطهر حضرت امام رضا (ع) برسانند. مكانی در بالاسر مقدس برای من اماده كرده در آنجا نشاندند. كتاب «مزار بحار الانوار» را در مقابل خود گشوده مشغول خواندن زيارت شدم. حالت مكاشفه برای من دست داد. بيدار بودم نه خواب، ديدم حضرت علی بن موسی الرضا عليه الاف التحیّه و الثناء از توی ضريح مقدس بيرون آمدند گويا دستمالی هم روی سر خود كشيده بودند، تشريف آوردند تا بالای سر من ايستادند، سر مبارك را پايين آورده، بهمن فرمودند: «يا شيخ عالج تُعافِ» معالجه كن خوب میشوی و عافيت میيابی. فوراً دست خود را گشودم تا آن حضرت را بغل گيرم، ديگر آن حضرت را نديدم. حالم دگرگون شد، آثار خوشی درخود مشاهده كردم مرا به منزل آوردند. دستور دادم اطباييكه از معالجهام مأيوس بودند حاضر كردند چون مرا معاينه كردند، بالاتفاق گفتند: «حال شما غير حال روز گذشته است، به مختصر معالجه كه اصلاً گمان نمیرفت بهطور كلی رفع كسالت شد كه آثاری از او باقی نمان ».
آن بزرگوار كه چند دهه از عمر شريفش را در سمنان سپری كرد در خلال اين مدت مسافرتی به قم داشتند كه مورد استقبال شايان علما و مراجع عظام قرار گرفتند و بزرگان قم با ايشان ملاقات كردند.
چندين بار هم به بابل مسافرت كردند و هر بار مورد استقبال شايان مردم شريف آن سامان قرار گرفتند و با شركت در محافل و سخنرانی، موجبات بهرهمندی مردم را فراهم كردند. ضمن آنكه با علمای منطقه هم ديدار كرده و به گفتوگو مینشستند و اقوام دور و نزديك خود را نيز با صله رحم و ملاقات مورد تفقد قرار میدادند.
سرانجام پس از عمری خدمت و تلاش و زندگی پربار و پر مشقّت، چراغ عمر اين فقيه فرزانه و افتخار عالم اسلام خاموش شد و وی در تاريخ 21 دیماه 1350ش. برابر با 1391 ق. و در سن 93 سالگی دارفانی را وداع گفته و به ملكوت اعلی پيوست.
با رحلت ايشان در محل تبعيد (سمنان)، غوغايی در مازندران و سمنان بر پا شد و مردم مازندران دسته دسته خود را برای شركت در تشييع جنازه وی به سمنان رساندند، علما و همچنين مردم قدرشناس سمنان نيز با تعطيلی بازار به سوگ نشستند و پس از اقامه سوگواری و تشيع جنازهای با شكوه، پيكر مطهر آن پيكره علم و زهد و تقوا را به مشهد مقدس انتقال دادند و در مشهد نيز با وجود ريزش برف و سرمای شديد، جنازهاش با حضور انبوه جمعيت عزادار و علما و فضلا تا حرم مطهر تشييع و در جوار حضرت ثامن الحجج امام رضا (ع) به خاك سپرده شد. پس از ارتحال علامه حائری، شعرا نيز هر كدام بهنوبه خود با سرودن اشعاری در رثای وی، از مقام ايشان تجليل كردند كه در اينجا به پارهای از آن آيات اشاره میكنيم.
معظم له كتابهای زيادی را تأليف كردهاند كه در فرصتی ديگر به معرفی كتابهای معظم له پرداخته میشود.