به گزارش خبرگزاری قرآنی ايران (ايكنا) شعبه مازندران، عالم ربانی و مجتهد عظيمالشأن حضرت آيتالله حاج شيخ «ولیالله مدرس بابلی» از علما و فقهای گذشته مازندران در دهم جمادی الاولی 1297قمری پا به عرصه گيتی گذاشت و پدر بزرگوارش حاج شيخ «حسين بهنميری» از علمای يگانه دوران (متوفی 1329) بوده است.
در زمان تولد آن بزرگوار پدرش در عتبات عاليات بسر میبرد، شبی در عالم خواب حضرت اميرالمؤمنين (ع) را ديد كه به وی گفت: ای شيخ «حسين» خداوند به تو پسری عنايت میكند نامش را «ولیالله» بگذار، از خواب بيدار میشود و نامهای برای بستگان خود نوشته و سفارش میكند اگر خداوند مولودی به من عطا فرمود نام وی را «ولیالله» بگذاريد. بعد از چندی كه خود به بابل مراجعت كرد و چشمانش به ديدن فرزندش روشن شد او را در دامان خود بخوبی تربيت كرد و علوم دينی را به وی تعليم داد.
شيخ «ولیالله» علوم مقدماتی را در محضر پدر گرانقدر و ساير علمای شهر چون مرحوم «شريعتمدار»، مرحوم شيخ «نصرالله جويباری»، مرحوم شيخ «عبدالحسين ابو فاضلی» و مرحوم شيخ «اسماعيل بنحداد» كه هر يك از اعاظم و بزرگان بابل بودند، فرا گرفت. بعد از دو سال اقامت در تهران كتابهای خود را فروخت و پياده عازم كربلای معلا شد واز افضل و بزرگان وقت با كمال جديت به استفاده علمی پرداخت و مدتی هم از محضر آقا «شيخ غلامحسين مرندی» و آقا سيد «عبدالله كشميری» و عالم كامل حاج شيخ «محمدحسين بن شيخ زينالعابدين مازندرانی» كسب فيض كرد.
بعد از دوسال به قصد استفاده از فقيه محقق مرحوم آيتالله ميرزا «محمدتقی شيرازی» به سامرا رفت و در درس خارج آن عالم فرزانه حاضر شد، اما روح بلندش از عطش علم در تلاطم بود و در پی چشمههای ديگر علمی میگشت تا سيراب شود. لذا بعد از دو سال به نجف اشرف عازم و مدت نه سال از دريای فضل و علم آيتالله سيد «محمد كاظم يزدی» صاحب «عروه الوثقی» و علامه محقق آخوند ملا «محمد كاظم خراسانی» بهرههای وافری برد و به مقام شامخ اجتهاد نائل آمد.
پس از رحلت والدماجدش مردم با نامههای مكرر از استاد گرانقدرش آقا سيد محمد «كاظم يزدی» خواستار مراجعت ايشان به بابل شدند و آن بزرگوار نيز به امر استاد در سال 1330عازم وطن شد و در بابل از سوی اهالی شهر مورد استقبال شايانی قرار گرفت و در منزل پدری خود كه در محله «نقيب كلا» واقع بود سكنی گزيد و به اقامه وظائف شرعيه پرداخت و در مسجد «زرگر محله» و مسجد «نقيب كلا» اقامه جماعت كرد.
ايشان در ميان اقران و امثال خود به فضل و فقاهت مشهور بود و شيخ «كبير» مراتب علمی وی را اعتراف داشته و بركثيری از دانشمندان و علمای بابل ترجيح میداد. معظم له هدايت مردم در مدرسه مباركه صدر بر كرسی تدريس تكيه زده و شاگردان زيادی را از چشمه جوشان علم خود بهرهمند كرد.
مؤلف «گنجينه دانشمندان » در جلد سوم از آن بزرگوار چنين ياد میكند: به خدا سوگند عالمی فاضل، مجتهدی صابر و متواضع و تقیّ و پاك سرشت و متبحر بود و اكثراً ذكر الهی میگفت و بر زيارت عاشورا مداوم بود و سوگند بخدا كه اخلافی نيكو و كرامت نفس و مناعت طبع داشت و متهجد بود و بيش از هشتاد سال با همين اوصاف زندگی كرد.
از ايشان تأليفاتی همچون شرح بر رياض تا مسائل وضو، رسالة بزرگی در معراج نبی اكرم(ص)، احوالات امام صادق در يك مجلد ضخيم، مواعظ و نصايح در دو جلد ضخيم، تعليقات و تقريرات در فقه و اصول، عشق به اهلبيت (ع) باقی مانده است.
معظم له يكبار در سال 1372 قمری در بالای منبر به سكته دچار شد كه با تلاش اطباء حاذق شهر معالجه و در سال 1374 مطابق با 1333شمسی به منظور صله رحم و تفقد از خويشاندان به «بهنمير» كه وطن اصلی اجداد وی است رهسپار شد و در همانجا در تاريخ پنجم ربيعالثانی 1374 قمری برابر با دهم آذر ماه مبتلا به سكته و در حين انتقال به بابل به رحمت الهی پيوست.
پس از پخش خبر وفات آن پيشوای دينی شهر، مردم با يك دنيا غم و اندوه دست ازكار كشيده و عموم طبقات از جمله سلسله علما و روحانيون جنازهاش را با كمال احترام در بابل تشييع و در منزلش به خاك سپردند.