امسال دومین ماه رمضان است که حاج فریدون نیست تا برای مسابقات قرآن شهر منتظران، در هول و ولا بیفتد. ماه رمضان امسال ویلچرش بیقرار نیست و کسی روی آن ننشسته و طول و عرض زینبیه شهر منتظران را بارها و بارها طی نمیکند تا مطمئن شود همه چیز درست و مهیاست و مهمانان کم و کسری ندارند. ویلچر حاج فریدون بعد از 34 سال رفاقت با او، دومین سال است که آرام است؛ مثل خود حاج فریدون که حالا دیگر دردهایش تمام شدهاند. اطراف چشمهای سبز و قشنگش دیگر چروک نیست. مهمتر از همه روی ویلچر ننشسته و قامتش راست است، مثل ۲۳ سالگیاش که عزم جبهه کرده بود.
به چند نفر از دوستان حاج فریدون غلامی، زنگ میزنم تا نام حاج فریدون میآید، صحبت کردن را شروع میکنند، بعد از دو سال انگار حاج فریدون جلوی چشمشان بود، جایی در نزدیکی همین روزها. یکی از دوستانش تا نام حاج فریدون را میشنود، مؤدبانه میگوید: «میشود خواهش کنم قبل از نامش، بگویید شهید؟» جوری میگوید که انگار در دست کشیدن به برگهای گیاهی حساس و گرانبها یا بلند کردن یک شیء نفیسِ شکستنی بیاحتیاطی کرده باشم. شرمنده میشوم و فکر میکنم از روی تعارف به خاطره سیره حاج فریدون این تقاضا را میکند که توضیح میدهد او جانباز بالای هفتاد درصد است و در شمار شهیدان است.
ناصر کرمی از فعالان فرهنگی شهر منتظران دزفول که رئیس شورای شهر منتظران و مدیر فرهنگی دانشگاه پیام نور دزفول است درباره شهید فریدون غلامی میگوید: حاج فریدون غلامی، پسردایی من هستند، اما نقش استاد را برای من داشتند. یکی، دو سال درگیر درمان بودند و بعد قدرت پیدا کردند که روی ویلچر بنشینند و وارد عرصه فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی شوند.
فعالیتهای قرآنی حاج فریدون از سال ۶۹ شروع شد. وقتی جنگ تمام شد فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی را آغاز کردند بعد از پایان جنگ رکودی در فعالیتهای مختلف فرهنگی در شهر وجود داشت و ایشان این خلأ را حس کردند.
برای اینکه بتوانیم در طول سال جلسات قرآن را در منطقه برگزار کنیم، یکی از دوستان پیشنهاد برگزاری مسابقات قرآن را داد، زیرا برای ایجاد انگیزه باید زمینه رقابت را برای نوجوانان و جوانان ایجاد کنیم. حاج فریدون گفتند هر سال مسابقات در منطقه (هم در شهرک منتظران دزفول، هم در شوش و اندیمشک) برگزار شود. در همان زمان هم در سطح کشور مسابقات مردمی نداشتیم و اگر داشتیم محدود بود. ایشان از همان ابتدا قاریان و گروههای تواشیح را از بین افرادی که رتبههای ملی و بینالمللی داشتند دعوت میکرد و میخواست سطح مسابقات را بالا ببرد و به متسابقان انگیزه بدهد.
به اعتراف خود میهمانان در سال ۶۹ مسابقاتی نداشتیم که صفر تا صد مردمی باشد، چون تمام هزینهها به صورت مردمی و از خیرین تامین میشد. این مسابقات در رشتههای تحقیق، ترتیل، حفظ و مفاهیم برای خواهران و برادران در دو مقطع سنی زیر ۱۶ سال و بالای ۱۶ سال راهاندازی شد و هر سال در ماه رمضان در طول سه شب در شهر منتظران برگزار میشد؛ این رویداد اکنون بعد از چندین سال در منطقه شناخته شده است.
مسابقات یک بخش از فعالیتهای قرآنی ایشان بود. او در طول سال قرآن تدریس و از جلسات قرآنی در سطح منطقه حمایت میکرد. در بخش بانوان نیز با اینکه کمتر کسی متولی فعالیتهای قرآنی بانوان میشد، ایشان به عنوان مربی قرآن برای بانوان فعالیت میکرد.
خیلیها در مکتب قرآنی شهید غلامی تربیت شدند. یکی از خصوصیات شهید غلامی این بود که با نسلهای مختلف از کودک، نوجوان، جوان و بزرگسال ارتباط برقرار میکرد. شرایط سنی را به خوبی درک میکرد و کسی از ایشان رنجیده نمیشد.
وقتی کاری را شروع میکرد از قبل هدف آن را مشخص میکرد. این برای من خیلی درس بود مثلاً اگر میخواست مسابقات قرآن برگزار کند یا یادواره شهید برگزار میکرد، هدف آن از قبل معین شده بود و اگر در میانه راه دیگران، او را تنها میگذاشتند و با او همراهی نمیکردند، شهید غلامی بدون اینکه کوچکترین خللی در ارادهاش به وجود بیاید کار را ادامه میداد.
یک گروه فرهنگی فعال در سطح منطقه درست کرده بود. شاگردان خود ایشان بعدها مربی شدند، مثلاً کودکی که در سالهای گذشته به عنوان متسابق شرکت میکرد و شش، هفت سال داشت، الان داور همین مسابقات است.
حضور جمیعت مردمی با شکوه در تشییع پیکر ایشان نشان داد که شهید غلامی در دلهای مردم نفوذ بالایی دارد. در سالگرد شهید، جمعیت ۳۰۰۰ نفری حضور پیدا کردند و این حضور مردم، برای ما جای تعجب داشت.
او در زمینه تاسیس خیریهها هم فعال بود و از آنها حمایت میکرد. در پشتیبانی از هر فعالیت فرهنگی دریغ نمیکرد و اگر کسی در جایی با مشکل مواجه میشد پناهش شهید غلامی بود.
چهار ماه قبل از شهادت، در بیمارستان بستری شده بود. دو سه روز قبل از شهادت به من پیام داد و شماره سه تن از جانبازان را برای من فرستاد و گفت حتماً دیدار با جانبازان و رزمندگان را ادامه بدهید. او به صورت مستمر با خانواده شهدا و رزمندگان دیدار داشت.
زمانی که در بیمارستان بود و دیگر هنگام حرف زدن نفس نفس میزد، کارها را پیگیری میکرد؛ به طور مثال اگر برنامهای داشتیم که سه چهار روز قبل از برگزاری برنامه، سخنران حضورش را کنسل کرده بود، به شهید زنگ میزدیم و ایشان کارها را مرتب میکرد. برای او خانه یا بیمارستان فرقی نمیکرد. به شدت دغدغههای دینی مذهبی و ولایی داشت. به شدت دغدغهمند بود حتی در زمینه حل مشکلات خانوادگی هم حضور فعال داشت.
به گفته مسئولان آنچه باعث میشد بر خود واجب بدانیم که به شهید غلامی پاسخ بدهیم این بود که او هیچگاه یک بار هم درخواست شخصی از ما نکرد و وقتی پیگیری میکرد میدانستیم برای پیگیری کار مردم است. او مرجعی برای گرهگشایی از کار مردم بود.
علیرضا اسفنده، از دوستان شهید فریدون غلامی نیز درباره او گفت: حاج فریدون در اصل شهید زنده و دوستی با او از برکات قرآن بود. حدود سی سال پیش از طریق مسابقات قرآن با او آشنا شدم. در زمینههای مختلف بسیار فعال بود. یکی از مهمترین فعالیتهای حاج فریدون، فعالیت در فضای قرآنی است. با وجود این، در زمینه حل مشکلات مردم، امور خیریه، شورای شهر، ورزش، توسعه فرهنگ ورزش در منطقه فعال بود، اما آنچه در تلاشهای او، توجه مرا جلب کرد توسعه فرهنگ قرآن در شهر منتظران دزفول بود. دورههای مختلف برگزار میکرد، استادان بینالمللی را به شهرک دعوت میکرد و نسلی را تربیت کرد که میتواند ادامه دهنده راه ایشان باشد.
او به همراه شاگردانش هر ساله مسابقاتی در حد مسابقات کشوری در شهر منتظران برگزار میکردند که در کشور مثالزدنی بود. چند سال قبل مسابقات کشوری روستایی مدهامتان نیز در آنجا برگزار شد که از لحاظ فضاسازی، طراحی دکوراسیون، سطح جوایز، پذیرایی، اسکان و تعامل خوب با میهمانان در حد یک مسابقه کشوری ظاهر شد.
من به خاک پاک شهر منتظران اعتقاد دارم. شهر منتظران را باید دارالایمان نامید. آنجا انسانهای پاک و اهلبیتی تربیت شدند و این به آدمهایی مثل حاج فریدون غلامی بر میگردد که خشت درست را پیریزی کردند و شهر منتظران، از مناطق قاریخیز و حافظخیز شد.
حاج فریدون در امر ازدواج و کمک به بیماران و دیگر امور خیریه پیش قدم بود. در تمام امور، از بزرگان شورای شهر و منطقه و مرجع امور بودند. حرفش فصل الخطاب بود، تواضع و خوشروییاش باعث میشد جاذبه خاصی داشته باشد.
بی اختیار هر وقت او را میدیدم میخواستم دستش را ببوسم با اینکه از نظر سنی به یکدیگر نزدیک بودیم دوست داشتم به او محبت کنم. محبت حاج فریدون سرشار بود. حاج فریدون آسمانی بود، آسمانی فکر میکرد، فرشتهای بود که بین مردم بود. مردم هم خوشبختانه او را میشناختند. قدر او را میدانستند با محبتی که به او داشتند و اطاعتی که از او میکردند. او هم با مردم مشورت میکرد. در هر حوزهای گروهی داشت و مطالب را با آنها مطرح میکرد.
سید عزیزالله پژوهیده، همرزم شهید غلامی نیز گفت: شهید جانباز حاج فریدون غلامی، در سال 61 پاسدار رسمی شد. مدتی در سطح شهر بود تا اینکه به دستور فرمانده سپاه وقت، در قسمت حفاظت شخصیتها خدمت کردند و یکی از محافظین مرحوم آیتالله قاضی دزفولی، امام جمعه وقت دزفول بود. چون مسئولیت حساسی داشتند بین شهر و جبهه در رفت و آمد بودند.
در سال 1366 به جبهه رفت و در 23 سالگی قطع نخاع شد. ایشان در حالیکه در گردان عمار لشکر 7 حضرت ولیعصر(عج) جانشین گروهان بود، ترکش به نخاعش خورد و مدتی هم برای درمان به آلمان رفت و بعد که برگشت از همان موقع ویلچرنشین شد. غیر از قطع نخاع، شکمش هم آسیب دیده بود.
بعد از مداوا، در سال 68 به اصرار فرمانده وقت حوزه بسیج و مردم شهرک منتظری، ایشان فرمانده پایگاه بسیج شهرک منتظری شد. همچنین عضو شورای شهر منتظری و رئیس شورای شهرک منتظری و بعد از مدتی فرمانده حوزه بسیج ابوذر غفاری شد که چندین پایگاه زیر مجموعهاش بود.
حاج فریدون با وجود مشکلات جسمی، این مسئولیتهای اجتماعی را هم داشت. بعد از آن مدیر اجرایی هیئت رزمندگان بخش مرکزی دزفول شد که شامل چندین شهر اقماری، شهرک و روستا میشود.
ایشان همزمان، هم در شورا هم هیئت رزمندگان و هم عضو شورای حل اختلاف فعال بود. اینها کارهای اجتماعی ایشان بود. در اهواز عضو مجموعه قطع نخاعیهای استان بود و در مدیریت آن نقش آفرینی میکرد. در ایام اربعین نیز موکبی در چذابه به راه انداخت.
در هیئت رزمندگان سعی میکرد رزمندگان را دور خودش جمع کند. سالی یک بار جلسه می گذاشت و مناسبتهای ملی و مذهبی را برگزار میکرد. در شهرهای اقماری مستقلا نماینده هیئت رزمندگان تعیین کرد. او به اندازه چند نفر انسان سالم در عرصههای اجتماعی تأثیرگذار بود. در مباحث اجتماعی و با وجود سختیهای متعددی که داشت، دست از کار نکشید. به این موضوع پایبند بود که در همایشها و جلساتی که هیئت رزمندگان در مشهد یا قم برگزار میکرد، حضور داشته باشد.
حرفش این بود که مسئولیت نگرفتم که از قِبَل آن بخواهم فخر بفروشم. وظیفهای به عهده من است که هر جا مرا خواندند از جایگاه مسئولیتی خود دفاع کنم و کسب دانش و تجربه کنم و بیایم آن را انتقال دهم.
حاج فریدون بسیار صبور بود. ما در همایشها خسته میشدیم، برخی کلاسها کسل کننده بود، حاج فریدون با ویلچر قبل از ما به همایشها میآمد. تصور کنید در سالنهایی که پر از پله بود، میآمد و میرفت. وقت میگذاشت و برای کارش ارزش قائل بود.
در دوره کرونا، یک گروه جهادی درست کرد و خدمات مورد نظر از جمله تولید ماسک و گان، سم پاشی و ضد عفونی خانهها و.... را ارائه میدادند. در هر جایی که مشکلی و نیازی در جامعه بود، شهید غلامی جلودار بود، ادعایی هم نداشت. خیلیها بعد از شهادتش متوجه شدند، ایشان سردار است. خودم که از نزدیک با حاج فریدون در ارتباط بودم ندیدم روزی گلایه کند. خستگی را در چهرهاش نمیدیدم و نمیدانستم قلبش با باتری کار میکند، بعدها فهمیدم. بعد از شهادتش دانستم که مجروحیتش تنها قطع نخاع نبود و چندین ترکش هم در بدنش بود.
منزلش محل مراجعه و پایگاهی برای مردم بود؛ به خصوص مردمی که مشکلی داشتند. گاهی برای رفع مشکل اداری فردی، او را همراهی میکرد، فقط به یک تلفن اکتفا نمیکرد، بلکه با او همراه میشد. هیچ وقت ندیدیم مطالبهای برای خود داشته باشد. میدانید که جانبازان هفتاد درصد، شهید زنده هستند، ندیدم که روزی به این خاطر ادعایی داشته باشد.
در فعالیتهای اجتماعی دنبال نوآوری بود. اهل سکون و درجا زدن نبود. مثلا برگزاری مسابقات قرآن شهر منتظران از نوآوریهای او بود. به یاد دارم برای مسابقات روستایی مدهامتان که چند سال پیش برگزار شد، خیلی پیگیری کرد. با اینکه برگزاری آن مشکلات خاص خود را داشت تمام هم و غمش این بود که این مسابقه را در شهر منتظران برگزار کند.
در خود شهر دزفول، ظرفیت برگزاری این مسابقات را نداشتند، ولی او در شهر منتظران، این ظرفیت را به وجود آورد. شهید غلامی بود که این کار را کرد. امکانات لازم برای برگزاری مسابقه و ادارات و بودجهها در شهر دزفول بود، اما شخصی که پای کار باشد، نبود، اما شهر منتظران با امکانات پایین، شخصی پرانگیزه و دغدغهمند داشت که میتوانست چنین مسابقهای را برگزار کند و او حاج فریدون بود. او در کارش موفق شد و این رویداد بازخوردهای خوبی داشت و از کارهای درخشان در کارنامه شهید فریدون غلامی به شمار میرود.
او اعتقاد داشت هر چیزی که در توان و صبوری و حوصلهاش است بر گرفته از قرآن است. اعتقاد داشت اگر جوانان و نوجوانان ما به قرآن چنگ بزنند راه فلاح و رستگاری را در پیش گرفتهاند. برای همین بود که مسابقات قرآن شهر منتظران همه سنین از کودک تا بزرگسال را در برمیگرفت چون دغدغهاش این بود که بچهها از پایه قوی شوند.
یک وقتهایی به حاج فریدون میگفتم شما این همه مسئولیت دارید، این مسابقات قرآن را به شخص دیگری بسپارید. چون ما خود را میدیدیم که با وجود سلامتی کامل، خسته میشدیم. میگفت این دِینی به گردن من است. میگفت «در کار با قرآن، رزقهایی هست، برخی نهفته و برخی آشکار هستند. اگر امروز سرپا هستم و اگر توفیقاتی دارم، جز به برکت قرآن نیست.» اعتقاد حاج فریدون این بود که با وجود اینکه برگزاری این مسابقات مشکلاتی مثل هماهنگی، نبود بودجه، همکاری نکردن برخی افراد و ... دارد، اما همین که ورود میکنم به وضوح، رزق این کار را در وجود خودم میبینم؛ اینکه چه رزقی در وجودش دیده بود، نمیدانیم، ما در ظاهر سرحالی و صبوری و بشاشی او را در کار میدیدیم. یک انسان سالم گاهی نمیتواند کارهای روزمره خود را درست به عهده بگیرد و دچار افسردگی میشود، اما او با وجود اینکه قطع نخاع بود و مشکلات عدیدهای داشت، کم نمیآورد.
وقتی مسابقات قرآن قرار بود برگزار شود، روی ویلچر آرام و قرار نداشت. در تمام کارها حتی تزیین سن و دکوراسیون هم نظارت میکرد. دکوراسیونی که برای مسابقات طراحی میکرد، جزو بهترین دکورهایی بود که در مراسم میدیدم. چون برای کار قرآنی ارزش قائل بود. در قید و بند گزارش نویسی و بزک کردن کارش نبود. به قدری دکور مسابقات خوب بود که ما برای برنامهها از او قرض میگرفتیم. مسابقات را یک کار معنوی و مقدس میدانست.
در اولین مسابقاتی که بدون حضور او برگزار شد، احساس میکردیم حاج فریدون در سالن است، چون پایهگذار کار، حاج فریدون بود. خیلی از قاریان و حافظان شهر منتظران را حاج فریدون تربیت کرده و اینها رزق او است.
گاهی در همایشهای خارج از استان، او را میدیدم که قبل از ما در همایش حاضر شده است. به او میگفتم «جای تو بودم نمیآمدم، عذر هم داشتم». میگفت «مسئولیت روی دوش آدم، شرعا و قانونا، دِین میآورد و تا جایی که میتوانم پای آن میمانم و اگر نتوانستم استعفا میدهم و میروم.» به من میگفت برایم سخت است، من مثل یک آدم عادی نمیتوانم سوار هواپیما شوم. نمیتوانم ویلچرم را داخل هواپیما ببرم. در همایشها هم برای رفت و آمد و غذا و ... مشکلات زیادی دارم. او به همراه همسرش به همایشها میآمد تا قدری در کارها به او کمک کند و این مسئولیت پذیری حاج فریدون را نشان میداد.
در همین همایشها که دو ساعت طول میکشید، وقتی خسته میشدیم، از جا بلند میشدیم، از سالن خارج میشدیم، اما او از اینها محروم بود و تا زمان پایان همایش، روی ویلچر مینشست. به او میگفتم از این شرایط اذیت نیستی؟ میگفت چون میدانم از خدا رسیده به آن راضی هستم. این شرایط را قبول کردهام. رضایتمندی، مسئولیتپذیری و اخلاق مداری حاج فریدون در شخصیت او جایگاه ویژهای داشت.
حاج فریدون در سال 1401 به شهادت رسید. بعضی از انسانها شروع خوبی دارند، ولی میانه راه میمانند. برخی از انسانها شروع خوبی دارند، در میانه راه هم حرکت خوبی دارند، ولی پایان خوبی ندارند. بعضیها شروعشان خیلی زیبا ست، میانه راه، حرکتشان استمرار دارد و پایان آنها هم، پایان زیبایی ست. حاج فریدون جزو انسانهایی است که شروع و میانه و پایانش زیبا بود.
شروعش با انقلاب اسلامی و جلسات قرآن، حضور در دوران دفاع مقدس و جانبازی بود. میانه راه حرکت در کارهای جهادی و خیرخواهانه و کارهای فرهنگی و پایان آن هم شهادت بود که مزد سالها صبوری ایشان بود.