احسان کربلاییپور، شهید مدافع حرم بامداد روز ۱۶ اسفندماه ۱۴۰۰ در حومه دمشق در اثر حمله مستقیم موشکی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید.
پیکر مطهر این شهید والامقام در تهران و اهواز تشییع شد و سپس در شهر قم در تاریخ ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۰ از مصلی قم به سمت گلزار شهدای علی بن جعفر(ع) تشییع و در جوار شهید محمد مهدی لطفی نیاسر به خاک سپرده شد.
در ادامه متن گفتوگوی خبرنگار ایکنا از قم با «ماهتاب ضمیری» مادر شهید کربلاییپور را میخوانید:
احترام ویژه به پدر و مادر، حیا و نجابت، روابط دلسوزانه با نزدیکان، خدمترسانی به خلق خدا از خصوصیات بارز او بود. پسرم همیشه دست مرا میبوسید و این اواخر حتی هیچ ابایی نداشت که جلوی دیگران دست و پای مرا ببوسد و احترام بسیار زیادی برای من قائل بود و به نظرم این احترام از مهمترین دلایل و رمز شهادت همه شهیدان است.
در قبال اطرافیانش احساس مسئولیت میکرد و نسبت به سرنوشت آنها بیتفاوت نبود. برای جذب برادر کوچکترش محسن به مسجد، یکی از دوستانش را مأمور کرده بود تا با او رفاقت بیشتری کند و او را نیز به سمت مسجد و دوستان مسجدی سوق دهد؛ از آن پس در تمامی کارها، اردوها و برنامههای آموزشی کنار هم بودند.
عشق و علاقه او به همسر و فرزندانش زبانزد بود و با احترام با آنها برخورد میکرد. به دلیل مشغلههای کاری مدتهای زیادی در خارج از خانه بود، اما وقتی در کنار خانوادهاش بود حضوری کاملاً مؤثر و مفید داشت و از انجام هرگونه کاری در منزل مضایقه نمیکرد.
آرزوی شهادت در رکاب مولا امام زمان(عج) و مؤثر بودن در امر فرج تنها آرزویش بود که سرانجام در بامداد ۱۶ اسفند ۱۴۰۰ و در پایان روز پاسدار و آغاز سحر میلاد حضرت عباس(ع) هدیه روز پاسدار را از دست مولایش امام حسین(ع) گرفت و به آرزوی دیرینهاش دست یافت و به شهادت رسید.
او همیشه در فکر خیر رساندن به دیگران بود و به جوانان خیلی کمک میکرد تا به راه خیر و راست هدایت شوند به خصوص جوانان فامیل خیلی برایش مهم بودند و آنها را نصیحت میکرد.
بله همیشه در هر حالی که بود از ما میخواست برای رسیدن او به مقام شهادت دعا کنیم، شهادت را هنر مردان خدا میدانست و مشتاق و عاشق شهادت بود.
پسرم هر وقت که به منزل ما میآمد شادی را با خود میآورد، بهطوری که همه دوستش داشتند و مشتاق دیدارش بودند. او بسیار خوش مسافرت بود. به یاد دارم در سفر شمال ماشینش را عوض کرده بود تا بتواند قسط خانهاش را بدهد و ماشین پژو آردی مدل پایینتر خریده بود، میخواست بچهها را غافلگیر کند و قرار شد به بچهها بگوییم ماشین «ردی» خریده است، چون نمیدانستند «ردی» یعنی چه و همین اسباب خنده و شادی را فراهم آورد.
به اهواز رفته بودیم نزدیک تولد حضرت ابوالفضل(ع) بود، احسان از قبل گفته بود مادر من حاجت مهمی دارم برایم دعا کن. من هم آن شب نماز خواندم و به حضرت عباس(ع) هدیه کردم؛ حاجت مهم او را از ایشان خواستم. فردا ساعت ۵ صبح پسرم شهید شده بود. میدانستم، اما نمیخواستم باورم کنم که حاجتش شهادت بوده و به این زودی حاجتروا شده است.
او با اصابت موشکی از سوی خصمترین دشمنان اسلام، رژیم غاصب صهیونیسم از باند حومه دمشق در روزهای پایانی مأموریت خود با قدسیان و ساکنان ملکوت همآوا شد و با صلابت به آرزویش رسید.
انتهای پیام