عزیزالله حاتمزاده، دانشآموخته دکترای روابط بینالملل از دانشگاه تهران و مدیر دپارتمان آمریکا در مؤسسه ایران یوریکا در گفتوگو با ایکنا از اصفهان، درباره خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، اظهار کرد: جنگ افغانستان از همان ابتدا برای آمریکاییها جنگی ناخواسته بود، همانطور که تحلیلگران آمریکایی مثل ریچارد هاس به این موضوع اشاره کرده و گفتند این جنگی غیرانتخابی برای ما بود. با وقوع حادثه 11 سپتامبر و تخریب برجهای دوقلو، آمریکا به افغانستان حمله کرد و از همان سالهای اولیه سقوط طالبان، بحث پایان دادن به این جنگ بهصورت جدی مطرح شد، همانطور که پایان دادن به جنگ عراق مطرح بود و آمریکاییها در دورههای مختلف بهخصوص در دوره اوباما تلاش کردند تا به این جنگها پایان دهند. بنابراین، نیروهای خود را خارج میکردند و دوباره بهدلیل یکسری مأموریتهای خاص و افزایش تهدیدها مثل خطر داعش در عراق، نیروهای خود را افزایش داده و حضورشان تشدید میشد، لذا تمایل و تصمیم به خروج مسئله جدیدی نبود، ولی تحولاتی که اتفاق میافتاد، مانع از انجام این کار میشد. در افغانستان، چالش طالبان و تثبیت این گروه مطرح بود و در عراق نیز به زعم خودشان برای مبارزه با تروریسم نیاز به حضور آنها وجود داشت.
وی افزود: بنابراین، مسئله خروج نه موضوعی ناگهانی بود و نه اینکه جناح و حزب خاصی در آمریکا قائل به آن باشد، بلکه اجماع دوحزبی و حمایت افکار عمومی را به دنبال خود داشت و بهطور مشخص، خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان منطقی راهبردی دارد که باید آن را درک کرد. فارغ از بحثهای تئوریک این چند سال مثل جنگهای بیپایان، شکست پروژههای دولت ملتسازی آمریکا در کشورهای مختلف، هزینههای زیاد و مخالفت افکار عمومی، منطق راهبردی قضیه در دعوای آمریکا با چین و افزایش روز به روز آن نهفته است. چند وقت پیش نیز بایدن به درستی اعلام کرد که ما باید به فکر جنگهای 20 سال آینده باشیم، نه جنگهای 20 سال گذشته و منظورش این بود که باید توان، سرمایه و انرژی خود را صرف مسائل مهمتری کنیم و اکنون برای آمریکا، مسئلهای مهمتر از چین نیست. در واقع، تهدید چین بسیار جدی شده و نفوذ این کشور در سازمانهای بینالمللی افزایش یافته و این نفوذ بهگونهای است که آمریکا از همان شروع بحران کرونا تاکنون در تلاش برای محکوم کردن چین در این قضیه و پاسخگو کردن این کشور بابت این اتهام بوده که ویروس کرونا از آزمایشگاهی در چین به بیرون سرایت کرده است.
این پژوهشگر مؤسسه ایران یوریکا اضافه کرد: بهدلیل نفوذی که چین در 10 سال اخیر در سازمانها و نهادهای بینالمللی پیدا کرده، آمریکا هیچگاه موفق به ایجاد اجماعی برای فشار به چین نشده است. در بعد اقتصادی، چین آنقدر قدرت و نفوذ پیدا کرده که اصلیترین متحدان آمریکا را به نوعی به خودش وابسته کرده است، چنانکه دولت ترامپ بهطور صریح و آشکار متحدانی مثل بریتانیا، اسرائیل و دولتهای عربی را تهدید کرد که باید میان آمریکا و چین یکی را انتخاب کنند. در واقع، نفوذ و رخنه اقتصادی چین در کشورهای متحد آمریکا آنقدر شدید است که این کشور نمیتواند به راحتی متحدانش را علیه چین با خود همراه کرده، یا نفوذ چین در این کشورها را قطع کند.
حاتمزاده ادامه داد: از نظر راهبردی و نظامی، اولویت آمریکا این است که دعوا را به داخل محدوده چین ببرد و موضوع تایوان و هنگکنگ را تشدید کند و همه اینها با توجه به اینکه چین بسیار قدرت گرفته و با 10 سال گذشته تفاوت کرده، نیازمند تمرکز راهبردی و عملیاتی آمریکاست. نکته دیگر اینکه، آمریکا چند دلیل برای خروج از افغانستان داشت؛ یکی اینکه تهدید تروریسم که دلیل حمله به افغانستان بود، در آن مقطع بیشتر از این کشور سرچشمه میگرفت و به جاهای دیگر سرایت میکرد، ولی آمریکا اکنون معتقد است تروریسم فقط در افغانستان نیست و در جاهای دیگر نیز منتشر شده و به همین دلیل، نیازی نیست که تمام نیروی خودش را در افغانستان صرف مقابله با تروریسم کند. دلیل دیگر این است که طالبان را بعد از 20 سال تلاش نتوانست شکست دهد و در آینده نیز احتمالاً نمیتواند شکست دهد، لذا دورنمای روشنی وجود ندارد و آمریکا نمیخواهد برای چیزی هزینه بدهد که آینده آن مشخص نیست.
وی تصریح کرد: در نهایت، آنچه به نظر من در تصمیم آمریکا تعیینکننده محسوب میشد، این درک بود که افغانستان سود و ضرر چندانی برای این کشور ندارد، ولی در عوض میتواند برای ایران، چین و روسیه چالشآفرین باشد، یا حداقل هزینه ثبات در افغانستان را این کشورها بپردازند، نه آمریکا. یعنی یا افغانستان دچار آشوب و بینظمی شود که در این صورت، آمریکا به زعم خودش، آخرین کشوری است که از این قضیه ضرر میکند و قبل از آن، چین، ایران و روسیه باید هزینه بدهند و یا اینکه اگر قرار است نظم و ثبات برقرار شود و افغانستان پیشرفت کند، هزینهاش را همین کشورهای اطرافش بپردازند.
این کارشناس روابط بینالملل درباره آینده افغانستان پس از خروج آمریکا از این کشور، گفت: آینده افغانستان تا حد زیادی به رفتار طالبان برمیگردد. اگر این گروه بتواند متفاوت از 20 سال پیش خود باشد، چنانکه اینطور ادعا میکند، میتواند هم در داخل مقاومتها را کاهش دهد و از سوق دادن افغانستان به سمت جنگ داخلی و فقدان یک دولت مقتدر مرکزی جلوگیری کند و هم زمینه را برای کسب مشروعیت و شناسایی بینالمللی خودش فراهم آورد. اگر این دو مورد محقق شود، شاید طالبان از نظر اقتصادی نیز در آینده نزدیک با مشکل مواجه نشود. در واقع، اگر طالبان به تعهدات خود پایبند باشد، مبنی بر اینکه با تهدیدات تروریستی مخالفت کند و اجازه ندهد افغانستان به منبع صدور تروریسم به کشورهای مختلف تبدیل شود و مسائل حقوق بشری و حقوق اقوام و اقلیتها را رعایت کند، طبیعتاً از سوی همه کشورها به رسمیت شناخته میشود و کسی حداقل در کوتاهمدت مشکلی با طالبان نخواهد داشت.
وی افزود: اگر رفتار طالبان در این مدت تاکتیکی بوده باشد و بخواهد به ماهیت سابق خود برگردد و رفتارهای گذشته را داشته باشد، در راستای اینکه قدرت مطلقه را به دست بگیرد، هویت قومی خودش را برجسته کند و ابزار برخی گروههای تروریستی و برخی کشورها برای ضربه زدن به رقبایشان باشد، طبعاً دچار مشکل خواهد شد و این مشکل برای افغانستان نیز پیامدهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی گستردهای خواهد داشت. یعنی هر چقدر طالبان به این سمت حرکت کند، امکان تشدید بحران اقتصادی که هماکنون با آن مواجه است و همینطور جنگ داخلی بیشتر میشود و تلاشهای طالبان برای ایجاد یک دولت مقتدر و واحد در افغانستان به چالش کشیده خواهد شد.
حاتمزاده در ارزیابی 20 سال حضور آمریکا در افغانستان، اظهار کرد: به نظر میرسد با وجود ادعاهای زیادی که آمریکا مبنی بر صرف هزینههای هنگفت در افغانستان دارد، این حضور نه دستاورد چندانی برای خودش داشته و نه برای مردم افغانستان و این موضوعی است که اگر صحبتهای تحلیلگران، اندیشکدهها و رسانههای آمریکایی را تحلیل کنید، میبینید که به آن اعتراف میکنند. اکنون به شکل طنزگونهای در محافل آمریکایی گفته میشود که طالبان در حال حاضر بیشتر از سال 2001 قلمروهایی را در افغانستان در کنترل خودش دارد، به اضافه تلفات زیاد نیروی انسانی، هزینههای مالی و تعداد زیاد غیرنظامیان کشته شده بهوسیله بمباران هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی.
وی اضافه کرد: همه اینها، هزینههایی است که پرداخت شده، برای آنچه آمریکاییها ادعایش را داشتند. البته این روزها اعتراف میکنند که قصدشان دولت ملتسازی نبوده است، ولی اگر چیزی غیر از این بود، زیاد در افغانستان نمیماندند و دلیل اینکه این روزها این موضوع را مطرح میکنند، این است که در تحقق این هدف شکست خوردند و وجههای هم که در این سالها با تحت تأثیر قرار دادن افکار عمومی افغانستان، ارائه خدمات آموزشی و ایجاد یک جامعه مدنی ضعیف برای خود بهوجود آورده بودند، با نحوه خروجشان و الگوی تعاملی که با طالبان داشتند، به نوعی زیر سؤال رفت و آن تصویر مطلوب غیرواقعی که شاید در ذهن افغانستانیها درباره آمریکا ساخته شده بود، فروپاشید و شاید ماهیت واقعی این کشور برای مردم و دولت افغانستان مشخص شد که چگونه در راستای منافع خودش اقدام کرد و نه دولت و نه مردم افغانستان برایش مهم نبود.
مدیر دپارتمان آمریکا در مؤسسه ایران یوریکا تصریح کرد: از نظر اصول دموکراسی و حاکمیت قانون نیز که همواره ادعای آمریکا در به اصطلاح مداخلات بشردوستانهاش بوده، میتوان گفت حضور آمریکا از این نظر نیز دستاوردی نداشته و افغانستان در حال حاضر با الگوی رفتاری که طالبان این روزها در پیش گرفته است، همانها را نیز به چالش کشید و عملاً تفاوت چندانی با 20 سال پیش نکرده، با این تفاوت که هم آمریکا و هم افغانستان هزینه انسانی و اقتصادی زیادی دادهاند.
وی درباره دلیل قدرت گرفتن طالبان و تسلط این گروه بر اوضاع افغانستان، گفت: طالبان نیرویی است که در افغانستان پایگاه دارد و این واقعیتی عینی محسوب میشود، البته نمیتوان گفت پایگاه اجتماعی گستردهای دارد، بلکه عمدتاً پایگاه اصلیاش در میان قوم پشتون است، ولی به هر حال اگر آمریکا اینقدر از تعامل و گفتوگو با طالبان و به رسمیت شناختن این گروه قبحشکنی نمیکرد، شاید طالبان نمیتوانست به راحتی این مسیر را طی کند، چون بالاخره دولتی با قوای نظامی مجهز و تعداد زیادی نیروهای ارتش در افغانستان مستقر بود که تا همین اواخر میتوانست طالبان را کنترل و مدیریت کند، ولی اینها وقتی دیدند آمریکا دارد با طالبان مذاکره میکند و آنها را در این فرایند دخیل نمیکند و از طرف دیگر، به طالبان تعهد میدهد که در حمله نیروهای ارتش افغانستان از این نیروها پشتیبانی هوایی به عمل نیاورد، جرئت و جسارت و امید از آن ارتش و دولت برای مبارزه با طالبان سلب میشود.
حاتمزاده بیان کرد: در واقع، میتوان گفت دلیل اصلی و نهایی که به تسلط طالبان بر افغانستان انجامید، آمریکا و رفتار این کشور در قبال طالبان و فراهم کردن زمینه برای آن بود، منتها بستر و زمینه مردمی طالبان را که یک واقعیت است، نباید نادیده گرفت. نکته دیگر اینکه، محورهای مقاومتی که بهطور سنتی و بالقوه میتوانستند در برابر طالبان بایستند، در این سالها تضعیف شده و فرماندهانشان درگیر فساد و این قبیل مسائل شده بودند. لذا مقاومت خاصی نیز در برابر طالبان شکل نگرفت.
وی درباره مواضع ایران نسبت به طالبان، گفت: طبیعتاً هر کشوری بر اساس منافع و مصالح ملی خودش رفتار میکند. آمریکاییها در دوره ترامپ همواره به ایران اتهام میزدند که با طالبان و القاعده ارتباط دارد، ولی چیزی از این اتهامات نگذشته بود که خودشان با طالبان مذاکره کردند، عکس یادگاری گرفتند و رهبران زندانی طالبان را آزاد کردند و سر میز مذاکره نشاندند. وقتی آمریکاییها اینطور رفتار میکنند، برای جمهوری اسلامی ایران نیز منعی وجود ندارد که اگر صلاح و لازم دید، با طالبان مذاکره یا همکاری کند و مثلاً اگر داعش تهدید مشترکی برای هر دو است، میتوانند در مبارزه با داعش با یکدیگر همکاری کنند و چه بسا همکاریهایی نیز وجود داشته است.
این کارشناس روابط بینالملل تصریح کرد: این رفتاری کاملاً معقول و عقلانی محسوب میشود و برای یک دولت ملت الگوی رفتاری مرسوم و پذیرفتهشدهای است. طالبان، واقعیتی در کشور همسایه ما به حساب میآید که اکنون نیز بخش اعظمی از خاک افغانستان را در کنترل خودش گرفته است و تا زمانی که خطوط قرمز ما را رعایت کند، مشکلی با این گروه نداریم و میتوانیم با آن همکاری کنیم. در گذشته نیز بر اساس خطوط قرمز و ملاحظات و شرایطی که داشتیم، هر جا لازم بوده، با طالبان گفتوگو و همکاری کردهایم و در آینده نیز همینطور خواهد بود.
انتهای پیام