به گزارش ایکنا از کرمان، به نقل از فارس، نام هندیاش «امریک سنچ» بود، سالها پیش در حالیکه در هند دانشجوی فنی بود با دوستانش تصمیم میگیرند سفری تفریحی به لبنان، آلمان و هلند داشته باشند در این سفر با تمام شدن پولهایشان هر کدام به طرفی میروند، امریک به ترکیه میرود و از آنجا به ایران میآید تا از دوست هندیاش که در ایران تجارت میکند، مقداری پول قرض بگیرد و به کشورش بازگردد.
دوستش او را به یک تراشکار معتبر در رفسنجان معرفی میکند تا «امریک» با کار در کارگاه او دستمزد گرفته و به کشورش بازگردد.
در رفسنجان به خاطر غربت و بلد نبودن زبان فارسی، به مطالعه روی میآورد تا تنهایی خود را جبران کند، در این مطالعات با خواندن کتابهایی از زندگی پیامبر اسلام (ص) و امام حسین(ع) که به زبان انگلیسی ترجمه شده، تصمیم میگیرد، مسلمان شود و با انتخاب مذهب شیعه و نام «محمد حیدری» و گفتن شهادتین در حضور شیخ عباس پورمحمدی در رفسنجان، فصل تازهای از زندگی را آغاز میکند.
با پذیرش تابعیت ایرانی پس از مدتی با دختر یکی از آشنایان صاحبکار خود ازدواج میکند، با شروع جنگ تحمیلی با داشتن دو فرزند در لبیک به ندای امام برای حضور جوانان در جبهه، در خود احساس وظیفه میکند که راهی جبهه و جنگ شود.
به علت نداشتن شناسنامه ایرانی از پذیرش او جلوگیری میکنند ولی با وساطت آشنایان موفق به اعزام میشود، در جبهه یک بار هم به عنوان جاسوس او را میگیرند ولی باز هم دوستان به دادش میرسند و نجاتش میدهند.
محمد حیدری سال 65 در جبهه یک پای خود را از دست میدهد و قطع نخاع میشود و با چندین ترکش که با خود به یادگار آورده به خانه بازمیگردد و بعدها بر اثر جراحاتی که به او وارد شده بود یک کلیه را از دست میدهد و به خاطر دیابت، پزشکان مجبور میشوند پای دیگرش را هم قطع کنند.
محمد هیچگاه به دنبال درصد جانبازی و مزایای آن نبود و با اینکه تابعیت ایرانی گرفته و در این کشور مجروح و قطع نخاع شده بود، تا مدتها حتی کارت ملی هم نداشت و به سختی توانست برای هویت ایرانی خود کارت ملی بگیرد.
این جانباز سرافراز بر اثر ایست قلبی به شهدا پیوست و از وی پنج فرزند به یادگار مانده است و آیین تشییع پیکرش در شهر کرمان برگزار شد.
انتهای پیام