کم‌سوادی برخی پژوهشگران و ابهام روشی؛ دلایل شکست مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن
کد خبر: 3977081
تاریخ انتشار : ۲۵ خرداد ۱۴۰۰ - ۰۹:۱۰
زهره اخوان‌مقدم در گفت‌وگو با ایکنا تبیین کرد؛

کم‌سوادی برخی پژوهشگران و ابهام روشی؛ دلایل شکست مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن

زهره اخوان‌مقدم به آسیب‌شناسی مطالعات‌ میان‌رشته‌ای در حوزه قرآن و حدیث پرداخت و بیان کرد: یکی از دلایل ممانعت‌ها یا نتیجه‌بخش نبودن تحقیقات کم‌سوادی برخی اساتید است. استادی که به رشته‌ای غیر از علوم قرآنی تسلط ندارد، در صورت اقبال دانشجو هم نمی‌تواند اقدام مطلوبی انجام دهد. دومین دلیل نیز ابهام در اهمیت و روش مطالعات میان‌رشته‌ای است.

به گزارش ایکنا، در سال‌های اخیر قرآن‌پژوهی وارد مرحله جدیدی شده و برخی از محققان این حوزه در کنار استفاده از دانش‌های سنتی به دانش‌ها و روش‌های نوین روی آورده‌اند که این شیوه مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن نامیده می‌شود. به منظور آشنایی بیشتر با چیستی این سنخ از مطالعات و همچنین فرایندها، ضرورت‌ها و آسیب‌های آن با زهره اخوان‌مقدم، دانشیار دانشگاه علوم قرآنی تهران، به گفت‌وگو نشستیم که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید؛

ایکنا ـ ضمن تشکر از فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، ابتدا درباره چیستی مطالعات میان‌رشته‌ای توضیح دهید.

در همه کارها جزءنگری موجب می‌شود که از نگرش باز، احاطه‌ای و همه‌جانبه جلوگیری شود؛ مثلاً می‌خواهید خانه بخرید و اگر فقط داخل یک سالن یا اتاق این خانه بروید، نمی‌توانید تمام محاسن و معایب آن خانه را در نظر بگیرید و راهکار این است که باید یک دید کل‌نگر داشته باشید و از بالا نگاه کنید. نگاه کل‌نگر قد آدم‌ها را بلند می‌کند؛ یعنی فهم، آشنایی و آگاهی آنها را بالا می‌برد.

در حوزه فقه، می‌گوییم مجتهدی اعلم است که همه قرائن را ببیند و همه آیات و روایات را مورد توجه قرار دهد و با دیدن چند روایت تصمیم نگیرد و بگوید نظر دین همین است، بلکه باید تمام جوانب امر را در نظر بگیرد، چراکه شاید در یک روایت دیگر، قرینه دیگری را ببیند و در آن صورت فتوایش نیز تغییر کند. در حوزه تفسیر قرآن نیز این مطرح است و وقتی یک آیه را دیدیم، نباید بگوییم تفسیرش همین است و با دیدن یک روایت ذیل آیه نباید گفت تفسیر آیه همین است، بلکه باید تمام روایات و آیات را دید و بعد با یک نگاه کل‌نگر گفت که تفسیر آیه چیست.

بر این اساس، توجه به همه قرائن از قدیم مطرح بوده است. برای نمونه، وقتی شیخ طوسی می‌خواست یک رأی تفسیری بدهد، به قرائن توجه می‌کرد و در فهم یک حدیث نیز این‌طور بوده و به قرائن توجه می‌کرد؛ لذا صحیح قدمایی با صحیح متأخرین متفاوت است. متأخرین ملاک را روی سند گذاشته‌اند، اما متقدمان می‌گفتند صحت، اعتبار و مقبولیت حدیث ناظر به سند و متن است؛ چون یک‌وقت ممکن است قرینه‌ای پیدا و موجب شود که نظر ما به آن حدیث تغییر کند. پس توجه به قرائن از قدیم وجود داشته است.

اسم فعلی مطالعات همه‌جانبه‌ای که از آن سخن گفتم را مطالعات میان‌رشته‌ای گذاشته‌اند و باید توجه کنیم که این نوع مطالعات در یونان هم ریشه دارد و آنها می‌فهمیدند هرچیزی باید با لحاظ مسائل دیگر فهمیده شود. برای نمونه، اگر کسی نزد طبیب می‌رفت و اظهار می‌کرد که دلش درد می‌کند، آن طبیب یا حکیم فقط به موضعی که احساس درد در آنجا بود، توجه نمی‌کرد، بلکه خون و ... را هم ارزیابی می‌‌کرد. بنابراین به‌تمام زوایا توجه می‌کردند و اتفاقاً روش شهید صدر که در تفسیر موضوعی بر آن تکیه می‌کنیم و می‌گوییم بهترین نظریه محسوب می‌شود به این صورت است که شهید صدر با زبان دیگری به ما می‌گوید باید کارهای شما میان‌رشته‌ای باشد.

شهید صدر می‌گوید دغدغه را از دنیا پیدا کنید و بعد بروید و آن سؤال و دغدغه را به قرآن عرضه کنید. به دیگر سخن ایشان معتقد است باید از قرآن استنطاق کرد و جواب مسئله را به این صورت از قرآن گرفت. بنابراین تفسیر موضوعی همین است که موضوع و مسئله از عالم خارج گرفته می‌شود؛ یعنی اگر در روانشناسی به مشکل برمی‌خوریم، آن را باید به قرآن عرضه کنیم و این رویه در حوزه‌های جامعه‌شناسی و ... نیز می‌تواند تکرار شود. از این‌ رو می‌توان گفت که فرمایش شهید صدر روی دیگر همین مطالعات میان‌رشته‌ای است اما در زمان حیات ایشان، چنین اصطلاحی ایجاد نشد و شهید صدر می‌خواست بگوید باید در تمام رشته‌ها اصول، مبانی و خطوط کلی را از قرآن بگیریم و اگر مثلاً روانشناسی می‌گوید با فقرا نشست ‌و ‌برخاست نکنید. باید این را به قرآن روایات عرضه کنیم و در این صورت احترام به فقرا بسیار خوب است. پس مطلب باید به قرآن عرضه شود و صحت و سقم آن به این صورت سنجیده شود.

ما تعامل میانِ رشته‌ها را داریم که اسمش را مطالعات میان‌رشته‌ای گذاشته‌ایم؛ یعنی نباید چیزی گفت که با سایر علوم هم‌خوانی نداشته باشد. مشکل ما در مطالعات قرآنی و در مباحث فقهی یا حقوق زنان و ... این است که می‌آییم و در حوزه قرآن و حدیث چیزی می‌گوییم که با مواردی که در جامعه هست سازگاری ندارد؛ یعنی تعاملی میانِ رشته‌ها نیست و این عدم تعامل مشکل‌ساز می‌شود؛ مانند اینکه به یک کسی بگویید به سمت قم حرکت کن، اما طرف پول، ماشین و سایر امکانات را نداشته باشد. از این‌ رو باید جوانب را در نظر گرفت و بعد حکم و دستور را صادر کرد.

ایکنا ـ پرسش دیگر ناظر به فرایند میان‌رشتگی‌ است. آیا فرایند همین شیوه استنطاقی شهید صدر است یا باید اقدامات دیگری را در دستور کار قرار داد؟

یکی از نکات مهم این است که آیات و روایات چندتباری هستند؛ به این معنا که ما آیاتی با جلوه‌های کلامی، انسان‌شناسی، کیهان‌شناسی، پزشکی، ادبیاتی یا جامعه‌شناسی داریم. برای نمونه، می‌توان به آیه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَصَابِرُوا وَرَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» اشاره کرد که جلوه جامعه‌شناسی دارد. اما ما فقط با جلوه‌های کلامی و فقهی آن آشنا شده‌ایم و چون بحث فقهی و کلامی داغ بوده با آن آشنا هستیم و با رویکردهای مختلف بیگانه هستیم؛ حال آنکه، برخی از آیات جنبه روانشناختی دارد و باید روانشناسی بلد باشیم؛ به خصوص آیاتی که در مورد خانواده است که فهم آنها نیاز به دانستن علم روانشناسی دارد. متأسفانه اینها را در نظر نگرفتیم و حکمی دادیم که موجب می‌شود با روان جامعه بازی کند و مردم دین‌گریز ‌شوند.

بنابراین آیات و روایات چندتباری هستند و معنایی که ما از این منابع برداشت می‌کنیم و حکمی که می‌دهیم، باید با همه این تبارها تناسب داشته باشد. حال چطور می‌تواند با این تبارها تناسب داشته باشد؟ هیچ راهی به غیر از مطالعات میان‌رشته‌ای نداریم؛ یعنی کسی که می‌خواهد به تفسیر قرآن بپردازد باید با تمام این علوم یک آشنایی اجمالی داشته باشد.

تفسیر یک علم میان‌رشته‌ای است و در کتب مبانی تفسیر می‌نویسند که یک مفسر به چه علومی نیاز دارد که از جمله آنها اصول فقه، تاریخ و ادبیات هستند؛ اما نویسندگان این کتب، از بسیاری مسائل نیز غافل بودند و آنها را ننوشتند. مثلاً مفسر باید مقداری مردم‌شناسی و انسان‌شناسی فرهنگی آموخته باشد، چراکه برخی از آیات بدون انسان‌شناسی فرهنگی قابل فهم نیست و مفسران در فهم آن به اشتباه افتاده‌اند و نمونه‌های آن بسیار زیاد است.

در جلسات وزارت علوم که برای تدوین رشته‌های تحصیلی برگزار شد، تکیه زیادی روی این موضوع کردم، اما موفق نشدیم. ما در دوران دانشجویی، وقتی مقطع لیسانس را می‌خواندیم، دو واحد روانشناسی، نیز فلسفه و جامعه‌شناسی هم داشتیم و اینها بسیار خوب بود؛ یعنی یک دانشجوی کارشناسی باید اینها را بلد باشد و یک مقدار از این علوم را بداند. سپس در مقطع ارشد نیز دو واحد از همین درس‌ها را به صورت پیشرفته‌تر داشته باشیم.

دانشجو می‌خواهد پایان‌نامه بنویسد و ما نیز او را تشویق می‌کنیم تا کار میان‌رشته‌ای انجام دهد اما مشخص نیست که مراد ما از کار میان‌رشته‌ای چیست و کدام رشته مد نظر ما است! وقتی دانشجو نمی‌داند که مثلاً جامعه‌شناسی چیست، بین قرآن و جامعه‌شناسی چه تلفیقی برقرار کند؟ این روزها اقبال به موضوعات روانشناسی هم بسیار زیاد شده است و دانشجو برای اینکه بخواهد راحت‌تر موضوع پایان‌نامه خود را تصویب کند می‌گوید می‌خواهم در حوزه روانشناسی کار کنم. می‌گوییم چند کتاب و نظریه روانشناسی خوانده‌اید؟ در پاسخ حرفی برای گفتن ندارد. بنابراین با این وضعیت نمی‌توان به مطالعات میان‌رشته‌ای پرداخت و انتظار نتایج باکیفیت را داشت.

همچنین نه‌تنها با دانش‌هایی نظیر روانشناسی آشنا نیستیم، بلکه با دانش‌هایی که با قرآن ارتباط بیشتری دارد مانند معناشناسی، تحلیل محتوا و تحلیل متن نیز بیگانه هستیم و دانشجو با همین‌ها نیز آشنا نیست. دانشجو می‌گوید یک لغت را به من بدهید تا معناشناسی کنم، اما تصورش این است که به لغت‌نامه رجوع کند؛ یعنی صرفاً دنبال این است که یک موضوع جدید انتخاب کند و معنای کلمه را با مراجعه به چند لغت‌نامه کشف کند. بارها داور پایان‌نامه‌های معناشناسی بودم، اما ملاحظه کردم که پایان‌نامه بویی از معناشناسی نبرده است.

بنابراین، هم در حوزه میان‌رشته‌ای علوم مرتبط با متن قرآن ضعف داریم و هم در حوزه میان‌رشته‌ای با رشته‌های دیگر، که فکر می‌کنیم با قرآن ارتباطی ندارند. در صورتی که اینها در ارتباط بسیار مستقیم هستند. آیه‌های طلاق و حقوق خانواده، بدون شناخت روانشناسی و ... قابل پرداختن نیستند. همچنین باید توجه کنیم که حرف‌های من به این معنا نیست که این علوم را به قرآن تحمیل کنیم. تحمیل هر علمی بر قرآن غلط است و ما می‌گوییم تعامل و تلفیق باید وجود داشته باشد و حتی با کلمه تطبیق هم مخالفم؛ چون ما نمی‌توانیم چنین کاری کنیم.

من از عبارت تلفیق و تعامل استفاده می‌کنم و همین عبارت مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن با مسامحه‌ همراه است؛ چون اگر بگوییم مطالعات میان‌رشته‌ای، در این صورت یعنی قرآن نیز یک رشته در عرض روانشناسی، کیهان‌شناسی و ... است، اما این طور نیست و علت جعل این اصطلاح میان‌رشته‌ای به این دلیل است که کلمه دیگری نداریم، مگر اینکه بگوییم مطالعات میان‌رشته‌ای در تعامل با قرآن که به نظر بنده صحیح‌تر است اما شاید آنها که جعل اصطلاح کردند خواسته‌اند کوتاه‌تر باشد و گفته‌اند «مطالعات میان‌رشته‌ای قرآن». به تعبیر معناشناسی، هم‌نشینی عبارت «مطالعات میان‌رشته‌ای» با واژة قرآن، خودش هم‌نشینی صحیحی نیست؛ چون قرآن یک رشته مانند رشته‌های بشری نیست.

ایکنا ـ اتفاقاً آقای دکتر پاکتچی هم در یکی از جلساتی که به این موضوع اختصاص داشت اشاره کردند که اتصال یک علم به متن مقدس، میان‌رشته‌ای نیست و نیاز به دو رشته داریم. می‌خواستم در مورد اصطلاح میان‌رشته‌ای پرسش کنم که بدان پرداختید و با این وصف باید گفت که علوم دیگر می‌توانند در استخدام ما باشند تا قرآن را بهتر بفهمیم. درست است؟

بله، امام صادق(ع) فرمودند: «عَلَيْنَا إِلْقَاءُ الْأُصُولِ إِلَيْكُمْ وَ عَلَيْكُمُ التَّفَرُّع‌». این روایت به تمام مطالعات ما جان و روح می‌دهد؛ یعنی یک اصول را برای شما می‌گوییم، اما فروع را خودتان استخراج کنید. اینها که می‌گویند همه‌چیز در قرآن است و می‌خواهند اقتصاد و ... را از قرآن استخراج کنند، آیا چنین کاری ممکن است؟ حتی یک علم روانشناسی نیز در یک جلد کتاب جمع نمی‌شود، چه‌رسد به اینکه همه علوم در یک کتاب جمع شود. اینکه قرآن چنین می‌گوید که جامع هستم؛ یعنی اصول را گفته است.

مقاله‌ای به نام «جامعیت به مثابه روش» دارم که چاپ شده و مثال‌های قرآنی آن را نیز ذکر کرده، و آورده‌ام که حتی کسی که در فیزیک تئوری جدیدی داده، گفته ایده و کلیت را از قرآن گرفتم و بعد به آن شاخ‌وبرگ دادم که می‌شود همان روایت امام صادق(ع)؛ که اصول را به شما می‌دهیم و شما تفریع کنید. خیلی از مطالعات بین روانشناسی و قرآن یا جامعه‌شناسی و قرآن در نهایت به جایی منتهی می‌شود که 90 درصد مطالب با قرآن سازگار است؛ چون خدا به عقل ما حجیت داده و گفته این عقل شما حجت درونی است و اگر پیامبر(ص) حجت بیرونی است، به این حجت بیرونی هم باید با عقل دست یافت. باید یک خط‌کش داشته باشیم که از این خط‌کش این‌طرف و آن‌طرف نرویم و باید شاقول داشته باشیم که همان قرآن است. اصول را باید گرفت و بعد با عقل جلو رفت.

امروزه مسائل مستحدثه‌ای داریم که همه باید با اصول قرآنی تبیین شود؛ برای نمونه خرید و فروش فضای مجازی در قرآن و سنت نیامده، اما در اصول ما آمده که مثلا نباید دروغ گفت یا در معاملات، ظلم کرد و باید این عدم ظلم و لزوم عدالت را به خرید و فروش فضای مجازی سرایت‌ دهیم. یا در دیگر مسائل نیز این‌طور است و باید اصول را بگیریم و فروع را بسنجیم و گسترش دهیم، اما مواظب باشیم که از جاده قرآن و اهل بیت(ع) خارج نشویم.

این نکته بسیارمهمی است که در بحث‌های عرضه و «احادیث عرض» هم می‌گویند حدیث را به قرآن عرضه کنید و اگر مخالف قرآن نبود، قبول کنید. موافقت را مطرح نکردند؛ چون ممکن است محتوای یک حدی اصلاً در قرآن نیامده باشد؛ بلکه مخالفت نکردن شرط است و لازم نیست که عین محتوای یک روایت در قرآن باشد. بنابراین در احادیث می‌گوییم این حدیث با هیچ کدام از اصول برگرفته از قرآن مخالفت ندارد. پس ضد قرآن نیست و این را باید به بقیه مسائل توسعه دهیم.

ایکنا ـ به نظر می‌رسد که در گروه‌های قرآن و حدیث برای پرداختن به موضوعات میان‌رشته‌‌ای قدری مقاومت وجود دارد و اساتید به راحتی با این مطالعات کنار نمی‌آیند. علت مخالفت‌ها چیست و کارهایی را که در این باره انجام شده در چه سطحی ارزیابی می‌کنید؟

در مورد بخش اول باید بگویم دو علت دارد؛ یکی کم‌سوادی اساتید است. استاد اصلا بلد نیست و به هیچ رشته‌ای غیر از علوم قرآن تسلط ندارد و اگر دانشجو هم به او بگوید، استاد نمی‌تواند اقبالی نشان دهد. اگر استاد رشته دیگر را بلد باشد، می‌تواند مطالعات میان‌رشته‌ای را راهنمایی کند و موضوع بدهد و مطرح کند. بنابراین اولین قدم این است که اساتید را تقویت کنیم و پیشنهاد می‌کنم وزارت علوم دوره‌هایی بگذارد و یا شرط بگذارد و به جای اینکه به خاطر تعداد مقاله اساتید را ارتقا دهد، بگوید هر استادی که دوره‌های آموزشی رشته‌های دیگر را دید، ما به او ارتقا می‌دهیم یا مثلاً کسانی که در دو رشته مدرک دارند، ارتقا می‌گیرند.

مطلب دوم این است که اهمیت این نوع مطالعات مشخص نیست. الآن اگر به افرادی که در حال و هوای سنتی هستند بگویید به این مطالعات روی آورید، می‌گویند کفر است و نمی‌شود روانشناسی را با قرآن تلفیق کرد. دلیل چنین رویکردی این است که مفهوم و اهمیت این مطالعات را نمی‌دانند اما شهید صدر، چند سال قبل می‌گفت باید موضوع را از جامعه بگیرید و به قرآن عرضه کنید اما این نگاه سنتی به تمام جوانب مطالعات دینی ما ضربه زده است.

در مورد محور دوم پرسش شما باید بگویم تحقیقاتی که انجام می‌شود اشکالشان ناظر به همان آسیب‌هایی است که تبیین شد؛ مثلاً دانشجو یک موضوع مشترک بین جامعه‌شناسی و قرآن را پیشنهاد می‌دهد اما نه دانشجو و نه استاد به حیطه مسائل جامعه‌شناختی مسلط نیستند و چیزی می‌نویسند که دقیق نیست. داور هم با این مباحث آشنا نیست و هر کسی یک چیزی می‌گوید و در نهایت تصویب می‌شود. اگر ما بخواهیم مطالعات میان‌رشته‌ای‌مان خوب شود، باید یکسری قوانین اصلاح شود. مثلاً می‌توان این قانون را گذاشت که دانشجو دو استاد راهنما داشته باشد؛ یک راهنما برای بحث قرآن و یک راهنما برای بحث رشته‌ دیگری که مد نظرش است؛ مثلا برای کسی که می‌خواهد یک موضوع مدیریتی کار کند یک راهنما متخصص مدیریت و یک راهنما متخصص قرآن باشد.

چنین پژوهشی نتیجه خوبی دارد، اما متأسفانه بحث‌های مالی به وجود آمد و گفتند مشاور باید حذف شود و پایان‌‌نامه‌های ارشد نیز متوقف بر یک استاد راهنما شده است و از طرفی راهنما و دانشجو نیز در این زمینه‌های نوین تخصص کافی ندارند. همچنین ضعف دانشجو نیز بسیار مهم است. شاید بدترین آسیب همین باشد و وقتی ظرفیت‌ها را بی‌رویّه زیاد می‌کنیم و در را باز می‌کنیم و می‌گوییم هرکسی دوست داشت ارشد و دکتری بخواند و مدرک بگیرد، نتیجه همین می‌شود. یک دانشجویی به من می‌گفت هر موضوعی شما بگویید می‌روم در آن زمینه پایان‌نامه می‌نویسم. برای این دانشجو اگر افلاطون را نیز بیاورید چه کار می‌تواند بکند؟ در هر دانشگاه حدود شصت یا هفتاد نفر دانشجوی ارشد داریم و وقتی در هر دانشگاهی شصت نفر فوق‌لیسانس می‌گیرند؛ یعنی این مدرک این وسط ریخته و شما بیایید و ببرید.

امروزه برخلاف گذشته می‌گویند یک ترم برای پایان‌نامه کافی است. معنای اینکه یک ترم وقت دارید این است که زودتر مدرک را بگیرید. بنابراین، دانشجویان ضعیف وارد می‌شوند و نتیجه‌اش هم می‌شود همین پایان‌نامه‌هایی که چندوقت یکبار به دستگاه کاغذخمیرکن ریخته می‌شوند و اگر این‌طور پیش برود، در آینده نیز همین خواهد بود. حداقل باید نخبه‌پروری صورت گیرد، مثلاً برای بهترین دانشجویان در چند دانشگاه برتر برنامه‌ریزی ویژه‌ای صورت گیرد که حداقل آنها یک کار اساسی انجام دهند.

ایکنا ـ آیا منظور شما این است که تخصص‌گرایی در علوم قرآنی نباشد؟

آیا توجه به مطالعات میان‌رشته‌ای با تخصص‌گرایی مخالفت دارد؟ یعنی مثلاً من که دارم از مطالعات میان‌رشته‌ای دفاع می‌کنم، می‌گویم متخصص علوم قرآن و حدیث نشوید؟ خیر. تخصص‌گرایی خوب است، اما تخصص‌گرایی مفرط بد است. فرض کنید در گذشته پزشک برای همه اعضای بدن نظر می‌داد. سپس گفتند نمی‌شود و دستگاه‌های گوارش یا گردش خون و ... را جدا کردند. بعد علوم پیشرفت کرد و مجدداً علم پزشکی جزئی‌تر شد و اکنون تخصص‌های جزئی‌تری داریم، مثلا یک نفر متخصص پیوند قرنیه چشم است.

بنابراین، تخصص‌گرایی بد نیست اما در علم پزشکی یک متخصص چند سال پزشکی عمومی را خوانده و بعد روی یک رشته تخصص پیدا کرده است. برخی مطالب در حد عمومی برای رشته قرآن و حدیث لازم است و باید اساتید و دانشجویان رشته‌های دیگر را مطالعه کنند و در یک شاخه تخصص داشته باشند و در کنار اینها در رشته قرآن و حدیث هم متخصص باشید. بدین ترتیب مطالعات میان‌رشته‌ای می‌تواند ثمربخش باشد.

گفت‌وگو از مرتضی اوحدی

انتهای پیام
مطالب مرتبط
captcha