به گزارش ایکنا، پانزدهمین جلسه از درس خارج فقه حجتالاسلام والمسلمین محمد سروشمحلاتی امروز، دوشنبه، دوم تیرماه برگزار و از طریق صفحه اینستاگرام وی به صورت زنده پخش شد که در ادامه مشروح آن را میخوانید؛
تصور اولیه این بود که با حدود 10 جلسه این بحث پایان مییابد، اما بعداً در ضمن مباحث معلوم شد که فرصت بیشتری در این زمینه باید صرف شود. اما با توجه به اینکه فصل تابستان فرا رسیده و دروس حوزه نیز تعطیل است، شاید در شرایط فعلی ظرفیتی برای ادامه بحث نباشد. به پایان رساندن این بحث به این معنا نیست که همه جوانب این بحث را مورد صحبت قرار دادیم، بلکه هنوز نکات فراوانی وجود دارد که مورد صحبت در جلسات ما قرار نگرفته است، اما در مورد اهم مسائل بحث شد و امروز نیز به برخی از نکات دیگر اشاره میکنم و به بحث خاتمه میدهم؛
یکی از مسائلی که قابل بررسی است، اینکه این مسئله رویت به عنوان مبدأ برای ماه قمری از کِی و کجا آغاز شده است؟ وقتی انسان به کلمات فقها مراجعه میکند، شاید چنین تصور کند که شرع مقدس برای برنامههای خودش ماههای قمری را که ملاک قرار داده، ابتدا و انتهای آن را نیز خود شارع مشخص کرده و این جزء تأسیسات شرع است. شارع که رویت هلال را سرآغاز ماه قمری قرار داده تا احکامی که برای ماههای قمری وجود دارد، از زمان رویت هلال مترتب شود. شبیه احکامی که در مورد ماههای حرام وجود دارد. در ذهنیت بسیاری از افراد در تلقی اولیه این تصور وجود دارد، اما آیا واقعا چنین است؟
به تعبیر دیگر، منشأ و سرآغاز این حکم کجا بوده و آیا یک حکم تأسیسی است یا امضایی؟ و اگر حکم امضایی باشد، آن وقت باید مشخص کرد که پیش از اسلام آنچه شناخته شده بود، چه بوده است تا بعد روشن شود که اسلام چه امری را به عنوان مبدأ هلال مورد امضا قرار داده است. باید متن را پیدا کرد تا مشخص شود امضا و تأیید ناظر به کدام متن است.
مراجعه کردن به منابع به ما نشان میدهد مسئله ماههای قمری همانطور که برای عربها در جاهلیت امر شناختهشدهای بوده، اینکه مبدأ ماه نیز هلال باشد، برای مردم در جاهلیت امر شناخته شدهای بوده و اینها جزء تأسیسات اسلام نیست و در این زمینه تحقیقاتی صورت گرفته است که به یک مورد اشاره میکنم.
در کتاب ارزشمند «المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام» تألیف دکتر جواد علی، در جلد هشتم، چند فصلی در مورد سال و ماههای قمری در جاهلیت و قبل از اسلام دارد و شاید مجموعاً 50 صفحه در این زمینه مطلب دارد. یک فصل تحت عنوان «فصل الشهور» است که در مورد ماهها بحث میکند که عربها چند ماه را میشناختند؛ نامگذاری ماهها به چه وضعی بوده و در جنوب جزیرهالعرب و در شمال آن وضع چطور بوده و بعد مقایسه بین عربها با یهودیها و مسیحیها از حیث تقویم چطور بوده است که به جزئیات این مسائل پرداخته است.
در آنجا دارد که «و الاهلال هو المبدأ الذی صار علیه الجاهلیون فی تعیین اوائل الشهور»، هلال و سر زدن آن، مبدائی بود که در جاهلیت برای ابتدای ماهها از آن استفاده میشد. ماه را با هلال شروع میکردند و تا وقتی هلال نبود، ماه را قبول نداشتند. این تلقی که امروزه بین مسلمانان وجود دارد که هر ماهی با هلال آغاز میشود، از پیش از اسلام در جاهلیت یک امر شناخته شدهای بوده است.
در بین علمای اسلام چند نفر هستند که به لحاظ اطلاعات تقویمی برجسته هستند و یکی از آنها ابوریحان بیرونی است که در کتاب «الآثار الباقیه» میگوید «و کانوا فی الجاهلیه یستعملونها علی نحو ما یستعمله اهل الاسلام»، اصلاً این ماهها و اهله در میان مردم جاهلی، قبل از اسلام به همین شکلی بوده که مسلمانان دارند. تا به اینجا میرسد که میگوید همانطور که در اسلام، شهر با رویت هلال آغاز میشود، آنان نیز با رویت هلال ماههای خود را آغاز میکردند. پس این از تاسیسات اسلام در این زمینه نیست. بلکه از امور امضایی است.
نکته دیگر این است که این عربها که مبدأ را رویت هلال قرار دادند، به چه جهت رویت هلال را مبدأ قرار دادند؟ جهت و ملاکش این بود که در میان همه اوضاعی که برای قمر وجود دارد، این وضع وضع روشنتری بوده است و وقتی که مبدأ قرار میگیرد، قهراً شب قبل و قبلتر ماه در محاق است و دیده نمیشود که میگفتند بعد از اینکه ماه دیده نمیشود، یعنی ماه به پایان رسیده و ماه جدید آغاز شده است. تشابهی هم در بقیه اوضاع قمر وجود دارد که برای آنان قابل تشخیص نیست که بخواهند آن را مبدأ قرار دهند، بنابراین به این صورت، این مشکل نیز در اینجا به وجود نمیآید.
وقتی که ماه را دو شب ندیدند، میگویند شب اول است. بنابراین به این دلیل بوده که سهولت داشته و روش دیگری را در اختیار نداشتند. اینطور نبوده که چند شیوه و روش وجود داشته و اینها آمدند و این روش را بر روشهای دیگر ترجیح دادند. در جزیره العرب قبل از اسلام، این محاسبات دقیق برای مردم ناشناخته بوده که بخواهند از آن روشها استفاده کنند. در حقیقت مبدأ ماه برای آنان در شرایط انسداد قرار داشته است. باید یک زمانی را قرار بدهند و غیر از این نیز امکانی برای آنها نبوده و برای نظریه رویت بدیلی را نمیشناختند که بگویند رویت نباشد، بلکه یک چیز دیگر باشد.
عربها این محاسبات را نمیشناختند و بعداً هم که شناختند و آشنا شدند، این محاسبات برای آنان دقیق و قطعی و یقینی نبود. گفته شده «کِندی»، فیلسوف معروف عرب که متوفای 252 است، یک رسالهای در این موضوع دارد که رویت هلال قابل انضباط دقیق نیست و آنچه در این زمینه در محاسبات گفته میشود، جنبههای تقریبی دارد. این در برابر چیزی است که امروزه محاسبه میشود. پس اول نبوده و بعد هم که آمده به صورت غیر دقیق بوده است و در روایات نیز اشاره شده که اعتنایی به این نظرات اهل حساب نکنید که ظن و گمان است و اشکال ما به آقای تبریزی این بود که ایشان به این روایات استناد کرده بودند و فرموده بودند که محاسبات ریاضی غیر قابل اطمینان است.
یعنی ایشان این را به شکل یک قضیه حقیقیه و کلی برداشت کرده بودند که همیشه اینطور است، در حالی که این به شکل قضیه خارجیه است و برای زمانی است که این محاسبات، دقیق نبوده است. لذا نکتهای وجود دارد که در قضیه رویت، اینها رویت را مبنا قرار دادند، به این دلیل که علم و دانش و فرهنگ نمیتوانست در این زمینه به آنان کمکی بکند. یعنی چیزی نداشتند و بدوی بودند. در حقیقت امی بودند و افرادی که امی هستند، اگر بخواهند مبدائی برای ماه خود قرار دهند، غیر از این چارهای ندارند. لذا یکی از نکاتی که در برخی از روایات نیز وارد شده است، همین مطلب است که پیامبر(ص) فرمودند ما یک امت و ملت امی هستیم. حظی از سواد و دانش نداشتند و در برخی از جوامع دیگر مانند یونان از گذشته پیشرفتهای زیادی رخ داده بود، اما مردم شبهجزیره از آن بهرهای نداشتند.
اینان اهل دانش نبودند و میشمردند و بر اساس رویت حسی پیش میرفتند. این روایت در صحیح بخاری و مسلم و دیگر منابع وجود دارد که فرمود «اِنا امة امیه» ما مردم امی هستیم. گاهی اوقات وصف امی برای شخص پیامبر(ص) قرار میگیرد و گاهی برای مردم. آیه قرآن این است که «هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِّنْهُمْ ...»، آن جامعه امی بوده است و فرهنگ و سوادی نداشتند، لذا فرمود ما امت امی هستیم. ما نه میتوانیم بنویسیم و نه حساب دقیقی از ماه داشته باشیم و فرمودند که ماه را «هکذا و هکذا» حساب میکنیم که میگویند پیامبر(ص) یکبار با انگشت خود شمردند، شد 29 و یک بار هم شد 30 و فرمودند ماه اینطور است، اما ما حساب و کتاب دقیقی نداریم که بتوانیم محاسبهای داشته باشیم.
ابوریحان نیز در «الآثار الباقیه» آورده است که آن زمان مردم دانشی نداشتند و پیامبر(ص) با انگشتانشان قضیه را تبیین کردند و بعد حضرت فرمودند «صوموا لرویته و افطروا لرویته» هلال را دیدید روزه بگیرید و وقتی مجدداً هلال را دیدید ماه را به پایان میبرید. پس نکته دوم این است که این امر عرفی در جاهلیت ناشی از محدودیت دانش و علم بوده است، چون امور عرفیه متفاوت است. برخی از امور عرفیه ربطی به جهل بشر ندارد و مبانی در زندگی مردم است و بسیاری از معاملات اینطور است و یک شکل از زندگی را مردم اتخاذ میکنند که به اقتضای فرهنگ و نوع زندگی است.
فرضاً اگر در مسائل پزشکی، مجموعه روشهایی وجود داشته است که به دلیل محدودیتها بوده، اما این بدین معنا نیست که تا ابد بهترین روش همین است. این تعبیر که اینان امی هستند، ماهیت این عرف را روشن میکند که چه عرفی است و نگاه ما به این عرف چه نگاهی باید باشد. یک عرفی که ریشهدار است و باید ثابت بماند؟ یا خیر؟ لذا اینکه عرف به اقتضای امی بودن بوده و ناشی از آن بوده است که علم و دانش در آن محیط وجود نداشته؛ اسلام نیز همین روشی که داشتند را منضبط کرده است. البته تخمین و تظنی را خط قرمز کشیده و فرموده که «صم للرویه و افطر للرویه». بیش از این چیزی نداریم.
در آثاری که اخیراً نوشته شده نیز مواردی وجود دارد. در تفسیر المنار نوشته رشیدرضا، جلد دوم، صفحه 180 به بعد این بحث را دارد. بحث لیالی مقمره را دارند که در شبهای وسط ماه با توجه به اینکه نور ماه در آسمان است، سپیده صبح دیرتر تبین پیدا میکند و حال ملاک چیست؟ که این بحث را دارد و بعد میگوید در مجله المنار مقالهای نوشتهام و روایات و اقوال فقها را آوردهام. میگوید «ان اثبات اول شهر رمضان و اول شهر شوال هو کاثبات اوقات صلوات الخمس»، همانطور که وقت نمازهای پنجگانه را تشخیص میدهید که بر مبنای محاسبات است و به آن اعتماد میکنید، در اول ماه نیز همین است و میگوید تفاوتی بین اینها نیست و انسان باید یقین یابد که این طلوع فجر رخ داده است، حال ببیند یا محاسبه کند. نه اینکه رویت هلال موضوعیت داشته باشد و ما رویت کنیم.
بعد تا اینجا میرسد که «غرض الشارع من مواقیت العباده معرفتها ...» ما باید زمانی که شارع برای عبادت مقرر فرموده، آن زمان را تشخیص دهیم و آگاه شویم. اگر میبینید که پیامبر(ص) اثبات شهر رمضان را به رویت هلال منوط کرده است که با رویت ماه اثبات میشود، یا اینکه باید 30 روز گذشته باشد تا ماه رمضان شروع شود، به این دلیل است که مردم غیر از این راهی نداشتند. مردم امی بودند و کسی که در بیابان زندگی میکند و باید روزه بگیرد، غیر از اینکه به آسمان نگاه کند، راه دیگری ندارد. نتیجهای هم میگیرد و میگوید اسلام آمده مردم را در امی بودن نگه دارد یا از امی بودن خارج کند؟ دین نیامده که مردم را امی نگه دارد. قبل از اینکه این دین بیاید، مردم در این وضع جاهلیت زندگی میکردند و اسلام میخواهد اینان را از جاهلیت بیرون آورد. با تعلیم کتاب و حکمت بنا است مردم از امی بودن خارج شوند، نه اینکه الی الابد اینطور باقی بمانند.
البته امثال رشیدرضا به دلیل اینکه یک نوعی از فقه را که همراه با قیاس و استحسان و ... است قبول کردهاند، این سنخ از استدلال را دارند که ما با اینها نمیتوانیم کنار آییم، اما استفادهای که میخواهم بکنم این است که اولاً آیا مسئله رویت هلال به عنوان مبدأ، از تاسیسات شرع است یا از امور امضایی است؟ که جزء امور امضایی است. نکته دیگر اینکه چرا مردم رویت هلال را مبدأ قرار دادند؟ چون در آن شرایط، راحتترین راه همین بوده است و چیز دیگری هم به عنوان بدیل نداشته است. نکته سوم اینکه شرع این را امضا کرده است. همین روایاتی که داریم که رویت را تأیید میکند، امضاء همان روشی است که قبل از اسلام نیز بوده است.
دین نیامده بگوید کاری به رویت نداشته باشید و از بدر شروع کنید یا خیر، یک شب بعد از رویت، ماه شروع میشود. همان روشی که آنان داشتند و ماه را با رویت شروع میکردند، همین را شرع امضا کرده است. کاری که شرع کرده، این است که مسامحاتی که مردم علی الظن انجام میدادند و امشب هم که ابری بود، بنا را بر شب اول میگذاشتند، شرع این را تخطئه کرد، اما اصل قضیه را تایید کرده است.
نکته چهارم اینکه تمام احکام امضاییه از نظر قلمرو و سعه و ضیق تابع عرفی است که شرع امضا میکند. اگر عرف مضیق باشد، حکم امضایی نیز مضیق است. اگر عرف موسع باشد، امضای شرع نیز موسع میشود، چون در این زمینه فرض بر تبعیت شرع است، مگر اینکه تغییر دهد. مانند جایی که تبصره «لا بالظن» را اضافه کرده است. اما هرکجا که تبصره نزده باشد، سعه و ضیق حکم امضایی تابع این است که عرف چقدر بوده است و نمیتوانیم این امضا را توسعه دهیم، چون اگر توسعه دهیم، لازمهاش این است که حکمی که فرض کردیم امضایی است، فرض کنیم تأسیسی باشد.
اگر امضا است، یعنی همان مقداری که حکم نزد عرف بوده، شرع نیز همین را گفته است. حکمی که نزد عرف بوده چطور بوده است؟ مقید به این بوده که راه دیگری وجود ندارد. اگر از عرف جاهلیت میپرسیدیم که اگر در آینده بتوانید با محاسبه، اول ماه را تشخیص بدهید، آیا باز هم روی رویت تأکید دارید و بگویند بله، برای ما موضوعیت دارد و تا رویت نباشد فایدهای ندارد. اگر عرف چنین توسعهای در حکم خودش قائل باشد که ملاک برای آغاز ماه رویت هلال است، الی الابد، شرع نیز همین را امضا کرده باشد، میگوییم غیر از این ملاک، ملاک دیگری وجود ندارد، چون عرف عام بوده و امضای شارع نیز کلی است.
اما اگر خود این عرف از سر اضطرار و ناچاری گفته بود، چون که دانش دیگری نداشت و اگر به آن عرف میگفتند، شما غیر از رویت ابزار دیگری ندارید، اما آن طرفتر در اسکندریه و ... مردم روشهایی برای تشخیص ماه دارند، این عرف آیا مقاومت میکرد؟ خیر. این عرف، عرف فیالجمله و بدون اطلاق است. عرف مانند دلیل عقلی، جزء ادله لُبی است. نمیتوانیم به اطلاقش اخذ کنیم، چون اطلاقی ندارد. امضایی هم که شرع کرده، آن امضا نیز امضای عرف است و خودش اطلاقی ندارد. لذا اینجا نمیتوان گفت آنچه عرف داشته عبارت از این بوده که رویت به عنوان مبدأ اتفاق بیفتد و این رویت در همه جوامع باید باشد و روشهای دیگر نیز فایدهای ندارد، به این دلیل که بگوییم چون عرف نپذیرفته و شرع هم همان عرف را قبول کرده است.
این دلیل عرفی یک دلیل متیقنی دارد که البته دو بیان شد؛ بیان اول اینکه خود این عرف مضیق است، بیان دوم اینکه اگر فرض کنیم که شک داریم که موسع بوده یا مضیق بوده است، باید پرسید که آیا اعتبار مطلق دادند و یا اعتبار مشروط دادند؟ چون حکم شرع نیز تابع این عرف است. اگر عرف مشروط بوده، حکم شرع نیز مشروط میشود، اگر حکم عرف مطلق بوده، تأیید شرع نیز مطلق میشود. وقتی شک کنیم که عرف در این زمینه در مورد رویت، مشروطا معتبر دانسته است یا مطلقا، قهراً دلیل ما لُبی میشود و وقتی اینطور شد، مقتضای قاعده این است که برای بیش از قدر متیقن، دلیلی برای امضا وجود ندارد. ما هستیم و ادله عامه دیگر. ممکن است رویت رخ نداده باشد، ولی عرف بگوید «شهد الشهر» صادق است و چون صادق است و فرض بر این است که دلیلی برای تصرف و تقیید از ناحیه عرف وجود ندارد، باید به ظاهر آیه شریفه اخذ کنیم.
پس نتیجه این است که اولاً مسئله امضایی است نه تأسیسی و ثانیاً امضای عرف است و نه امضای حکم عقل که غیر قابل تغییر و انعطافناپذیر باشد. ثالثاً این عرف خودش عرف ناشی از امی بودن است و عرف ناشی از عدم دانش و فرهنگ در این زمینه است. در همین قلمرو یعنی در قلمرو انسداد، شرع اینها را قبول کرده است، اما اینکه الی الابد بخواهیم روی اینها تأکید کنیم، این ادله چنین چیزی را اثبات نمیکند. مخصوصاً که مویدش روایاتی است که از پیامبر در این زمینه رسیده است.
میرزای قمی میگویند خدا در قرآن فرموده ماه رمضان روزه بگیرید و عرف باید این ماه را تعیین کند و در معنای شهر آنچه شناخته شده، این است که آغازش رویت و پایانش نیز رویت است. اینکه میگوید اول و آخرش رویت است، خودش این حرف را میزند که ما داریم معنای عرفی را میگوییم. یعنی شرع در این زمینه دخالتی نکرده و معنای جدیدی نیاورده و قبل از اسلام نیز همین بوده است. قبل از اسلام میگفتند ماه با رویت آغاز میشود و با رویت به پایان میرسد. اما سوال این است که عرف این را به عنوان یک ابتدا و انتهای ثابت برای همیشه میفهمد یا اگر بگوییم محاسبات آمده و بدون اینکه ماه را ببینید، ماه متولد شده و هلال است، اما شما نمیتوانید ببینید، عرف میگوید فایده ندارد؟ خیر.
بنابراین سه نظریه وجود دارد؛ نظر اول رویت مستقیم و حسی است، نظر دوم استفاده کردن از ابزار آلات نجومی و نظر سوم نیز مسئله تولد ماه است و اگر بخواهیم اینها را ارزشگذاری کنیم، احتمال سوم اقوی از احتمالات دیگر است و با ادله بیشتر سازگار است. احتمالی است که هم ثبوتاً معقولتر و هم اثباتاً با ظاهر ادله سازگارتر است. احتمال دوم بعد از آن، رویت مستقیم حسی است و احتمال سوم در مرحله سوم استفاده از ابزار است. چون مستقلاً بحثی در مورد تلسکوپ نکردیم و مبنای آن نیز رویت است که رویت را اعم از مستقیم و غیرمستقیم قرار میدهند و چون برای رویت موضوعیت قائل نیستیم، قهراً رویت مستقیم یا رویت غیرمستقیم قابل اثبات نیست. اما اگر کسی تلسکوپ را مطرح کرد، این ابزار رو به پیشرفت هستند و در گذشته نیز همینطور بوده است، ممکن است از راه تلسکوپ به تولد برسیم، یعنی یک زمانی برسد که بتوانیم با تلسکوپها تولد را نیز رصد کنیم، چون حد یقف ندارد و جلو میروند.
به هر صورت، از نظر احتمال، احتمال تولد قویتر است و مشکلات عملیاش نیز کمتر است. البته برخی بزرگان فرمودند که اختلافها راه حل ندارد و این درست است و در اختلاف نظر علمی باید به نتیجه برسند و این تنوع و تکثر در علوم هست و راه حلی ندارد. اما آنچه در عمل دیدیم، این است که آراء فقهی در نوسانات خودش که کدام رای بالا و کدام رای پایین میآید، تحت تاثیر عوامل مختلفی است که یکی از این عوامل، عوامل بیرونی مانند مردم و مقلدین و فضای عمومی است. وقتی مردم به یک نظر فقهی ادبار کنند، آن نظر ضعیف میشود و کم کم در حوزهها نیز طرفدار پیدا نمیکنند. الآن مسئله رویت هلال چنان تأثیر منفی در مردم ایجاد کرده که علما ناچار میشوند راه حلی را پیدا کنند و هرچه فشار بیشتر شود، تأثیر بیشتر میشود.
حدس میزنم در آینده این مسئله حل میشود و به نفع همین نظریه تولد حل میشود، چون استدلالهایی که برای رویت وجود دارد، قوی نیست که فقها بتوانند علی اَی تقدیر، آنها را نگه دارند. استدلالها قابل مناقشه است و فضای بیرونی نیز طوری است که نمیشود آنها را حفظ کرد.
گزارش از مرتضی اوحدی
انتهای پیام