ایکنا ـ در رابطه با قصههای قرآنی و اقتباس از آنها حساسیتهای ویژهای وجود دارد که در برخی موارد نویسنده در دام اسرائیلیات یا تفسیر به رأی یا انحراف اصل موضوع میافتد. نویسندگان برای پرهیز از این مسئله به چه مواردی باید توجه یا به چه متونی مراجعه کنند؟
معتقدم وقتی یک حکایت تاریخی را در درام، رمان، فیلمنامه و ... بیان میکنیم، مدعی نیستیم که میخواهیم این حکایت را مو به مو به زبان آوربم. معمولاً یک درام تاریخی درصدد این است که بنمایه و موتیفی از ماجرا را دریافت و آن را به زبانی که میخواهد منتقل کند؛ برای مثال وقتی سریال سربداران ساخته شد، همه به کارگردان سریال ایراد گرفتند که فاطمهای که در این سریال هست یا برای دیالوگهایی حسن جوری به کدام منبع استناد شده است، در حالی که حقیقت ماجرای سربداران که در کتب تاریخی بیان شده، بیش از چند بند نیست. این مسئله درباره بسیاری از شخصیتهای تاریخی یا واقعه عاشورا نیز وجود دارد.
اگر بدون اینکه ادعا کنیم حکایت تاریخی نقل میکنیم، بخشهای زنده حوادث و وقایع و شخصیتها را، که در تاریخ صحیح آمده، حفظ کنیم و بقیه اینها را یعنی بندهایی را که حاصل این اشخاص و اجزاست در بیان دراماتیک و روایی خودمان تجسم کنیم، این روح هنر است و غیر از این امکان ندارد که یک فیلمنامه و نمایشنامه خوب شکل بگیرد، در باب قصههای قرآن نیز همین طور است. مثلاً وقتی قصه یوسف(ع) را روایت میکنیم، باید نویسنده تفاسیر گوناگون را ببیند و کتب علمی قرآنی تحقیق کند و سپس بنمایههایی را از این قصه دریافت و شروع به بیان روایی میکند. اگر در این بیان روایی چیزهایی به آن افزوده شود، نباید آن را تحریف دانست، زیرا اگر این راه را ببندیم، نمیتوانیم اقتباس هنری کنیم. در واقع عنوان این کار را باید اقتباس هنری بگذاریم تا کسی تصور نکند که عیناً آنچه در قرآن هست آمده است.
ایکنا ـ ویژگیهای دیگر قصههای قرآنی را، که نویسندگان میتوانند از آنها در خلق اثر داستانی بهره بگیرند، بیان کنید؟
قرآن نوعی زبان تصویری دارد و این مسئله برای نخستین بار سیدقطب در کتاب «آفرینش هنری قصههای قرآن» ترجمه مرحوم فولادوند بیان شده است که پس از وی نیز شاگردانش این مسئله را مورد توجه بیشتری قرار دادند.
کسانی که میخواهند مطالعه نظری یا اقتباس عملی و هنری از قصههای قرآنی کنند، پیشنهاد میکنم که بیش از همه به منابع و کتابهایی که در باب تصویرگریهای خاص قرآن نوشته شده رجوع کنند، برای مثال سوره «حمد» با وجود اینکه قصه نیست، اما یک تابلوی هنری است و شامل قطعاتی دارد که مانند پازل در کنار هم قرار گرفته است. بنابراین اگر کسی با نگاه تصویرگرانه این سوره را بخواند، لذتی از این مفاهیم میبرد که تقریباً در هیچ یک از کتب تفسیری نیامده است.
ایکنا _ در قصههای قرآن بسیار دیده میشود که صحنههای مؤثری انتخاب و گزینش شده است. درباره این شاخصه توضیح بدهید.
یکی از جلوههای هنری قصههای قرآن، تقسیم به نماهای گوناگون است. همان گونه که فیلم به صورت پلان و نماهای مختلف جذابیتهایی دارد، خداوند نیز در کتاب شریف قرآن، قصهها را برش داده و نماهای گوناگون را به همدیگر وصل کرده و با این کار به قصه، پویایی و تحریک داده است. همچنین صحنههای مؤثر در قصهها از ویژگیهای مهم دیگری است که در نگاه نخست مشهود است و در بیان قصهها همهچیز بیان نشده، بلکه کاملاً گزینشی و غربالشده است. مثل قصه حضرت موسی(ع) به اشکال و اجزای مختلف در قرآن روایت شده، به این معنی که در جایی بحثی مطرح نشده و در جای دیگر، این بحث مفصلتر بیان شده و این گزینشها جنبههای هنری قصههای قرآن را نشان میدهد که با پویایی در انتقال پیام بسیار مؤثر است.
ایکنا ـ واقعنمایی در بیان یک داستان یا قصه یا اثر هنری اهمیت دارد. این شاخصه در بیان قصههای قرآنی چگونه مورد توجه قرار گرفته است؟
اساس قصههای قرآن بر واقعنمایی همراه با پویایی بوده و گزینشی است و قرآن در مقام قصهگویی به شدت از اینکه مطلبی خلاف واقع بگوید، طفره میرود. در عین حال در بیان واقعیات به دو عنصر پویایی و گزینشی بودن تکیه فراوانی دارد. در واقع در این واقعنمایی حرکت گاهی تند و گاه کند است. با وجود این، مخاطب را منزل به منزل به سمت اهداف قصه میکشاند و تکامل تدریجی را در آن رعایت میکند؛ بنابراین قرآن کریم با توجه به این دو مسئله، هنر قصهگویی واقعنمایانهای دارد.
ایکنا ـ با توجه به اینکه درباره قصههای قرآن شبهات بسیاری مطرح شده است. آیا قرآن در مقام شبههزدایی برآمده است؟
ویژگی شبههزدایی در قصههای قرآن بسیار مشهود است و اگر در قرآن گفتوگویی بیان میشود و در ذهن مخاطب احتمال شبههافکنی قوت میگیرد، در ضمن قصه شبهه برطرف میشود. در واقع زدودن شبهه در قصه یک هدف شمرده میشود و هر جا مطلبی بیان شده، بلافاصله نکتههای شبههزدا نیز مطرح شده است.
ایکنا ـ با توجه به اینکه تکرار در قصههای قرآنی به وضوح دیده میشود، علت آن چیست؟
تکرار در قصههای قرآنی بحث بسیار مهم و اصولی است و کسانی که چنین مباحثی را دنبال میکنند باید بدانند که برخی خاورشناسان و نویسندگان یکی از ایرادهای مهمی که بر قصههای قرآن گرفتهاند، همین تکرار است. علت تکرار قصههای قرآن ظاهراً این است که این کتاب آسمانی هرجا که برای ابلاغ پیامش نیاز به حرکت و گفتوگویی بوده آن را عرضه کرده است. این ویژگی در قصه حضرت موسی(ع) بیش از همه قصههای قرآن به چشم میخورد. بنابراین رمز تکرار در قصههای قرآن این است که جلوهها و ابعاد گوناگون در هر قصهای با هدف و غایتی خاص به مخاطب نشان داده شود؛ حتی اگر در یک صفحه قبل نیز به آن اشاره شده باشد.
انتهای پیام