باید و نبایدهای ازدواج در عصر مدرن/ عقل و عشق را هماهنگ کنیم
کد خبر: 3792365
تاریخ انتشار : ۰۴ اسفند ۱۳۹۷ - ۰۹:۳۲
در میزگرد تخصصی ایکنا مطرح شد؛

باید و نبایدهای ازدواج در عصر مدرن/ عقل و عشق را هماهنگ کنیم

گروه اجتماعی ــ براساس دیدگاه روانشناسان، ازدواج عقلانی در مقایسه با ازدواج‌های عاطقی پایدارتر خواهد بود، اما این مهم به آن معنا نیست که عشق و عاطفه در امر ازدواج دخیل نباشد.

ازدواج عقلانی؛ ازدواچ پایدار

ازدواج از منظر روان‌شناختی و جامعه‌شناختی به عنوان یک ضرورت برای بقای نسل تعریف شده و بر همین اساس بر آن تأکید می‌شود، اما با این حال اکنون و در مقایسه با جوامع سنتی، عوامل متعددی در شکل‌گیری و نتایج حاصل از ازدواج تأثیر می‌گذارند که این عوامل بعضاً باعث می‌شوند برخی از ازدواج‌‎ها به شکست بینجامد. علاوه بر اینکه اکنون برخی کارکردها و شرایط ازدواج نیز دستخوش تغییرات شگرفی قرار گرفته است و همین موضوع باعث شده تا ازدواج حساسیت بیشتری نسبت به گذشته پیدا کند. خبرگزاری ایکنا در همین رابطه در میزگردی به بررسی باید و نبایدهای ازدواج در عصر مدرن با حضور مهرداد کلانتری، عضو هیئت علمی گروه روانشناسی دانشگاه اصفهان و مهتاب رضاپور، استاد دانشگاه و کارشناس مسائل خانواده پرداخته است که قسمت دوم این میزگرد را در ادامه می‌‎خوانید:

ایکنا: در صحبت‌ها اشاره شد که فرهنگ جامعه در رابطه با ازدواج معیوب است، این فرهنگ معیوب چیست و چه باورهای غلطی در خصوص ازدواج وجود دارد؟
کلانتری: فرهنگ از دیدگاه روانشناسی، به نگرش نسبت به ازدواج برمی‌گردد که می‌تواند مثبت یا منفی باشد. اکنون در میان بخشی از جوانان این مسئله مطرح است که ازدواج، بدبختی و محدودیت به همراه دارد، ولی ما می‌گوییم ازدواج، عبادت و اطاعت از فرمان خداوند، تعهد در برابر فرزند و نوعی بلوغ و پختگی است. یک‌سری باورهای آرمان‌گرایانه در جامعه وجود دارد، مثل اینکه ازدواج حلال همه مشکلات است و نیز بر ازدواج عاشقانه یا ازدواج عاقلانه تأکید می‌شود. آرزوی من این است که در جامعه ما عقلانیت حاکم شود و بتوانیم بر اساس منطق و استدلال، یکدیگر را قانع ساخته، گفت‌و‌گو کنیم و تصمیم بگیریم. رویکردها متفاوت است. یک‌سری رویکردهای علمی وجود دارد، یعنی تحقیقاتی انجام شده و اعلام می‌شود که مثلاً سن مناسب ازدواج این است. بر فرض که ما سن مناسب ازدواج را تعیین کردیم، آیا کسی به حرف ما گوش می‌دهد؟ رویکرد دیگر، رویکرد عاطفی نام دارد که در ازدواج خیلی قوی است. خود من شخصاً در مشاوره‌ها سعی می‌کنم به افراد کمک کنم تا ازدواجی عاقلانه داشته باشند، چون ازدواج عاقلانه ممکن است زیاد دلچسب نباشد، ولی معمولاً پایدارتر است، البته در عمل کار بسیار دشواری به نظر می‌رسد و اگر بتوانیم عقل و عشق را با هم هماهنگ کنیم، اتفاقی عالی رخ می‌دهد، چون به لحاظ علمی، ازدواج‌های رمانتیک و عاشقانه زیاد موفق نبوده است و زودتر به جدایی و طلاق منجر می‌شود. از طرف دیگر، ازدواج‌های عاقلانه زیاد دلچسب نیست، ولی پایدارتر است و به نظر من، بهترین ازدواج آن است که هم عقل و هم عشق در آن حاکم باشد، البته می‌گویند کمتر اتفاق می‌افتد، ولی به هر حال احتمال آن وجود دارد.
معتقدم نمی‌توان سن دقیقی برای ازدواج تعیین کرد، اولاً توافق بر سر آن خیلی سخت است و در هیچ کجای دنیا به چنین توافقی نرسیده‌اند و بر فرض اگر هم به چنین توافقی برسیم، جوانان به آن پایبند نیستند و هنجارها را می‌شکنند. ما باید در زمینه معیارها انعطاف‌پذیر باشیم که در فرهنگ‌سازی ازدواج بسیار ارزشمند است. به نظر من، جوانان دیگر از نصیحت و پند و اندرز خسته شده‌اند و ما باید به آنها معیار و الگو ارائه دهیم که این الگو، همسالان آنها هستند که ازدواج‌های بسیار موفقی داشته‌اند. ازدواج‌های شتاب‌زده، تحمیلی، پدرسالار، مادرسالار و فرزندسالار هیچ‌کدام موفق نیست. از نظر من، بهترین نوع ازدواج که باید فرهنگ‌سازی شود، این است که دختر و پسر یکدیگر را ببینند، حق انتخاب داشته باشند، از نظر سنی در زمان مناسب انجام شود و خانواده‌های دو طرف کمک کنند تا زندگی این دو شکل بگیرد.
نگرش نسبت به جنس مخالف نیز حائز اهمیت است، یعنی هر مردی یک زن درون دارد که می‌تواند مثبت یا منفی باشد. کسانی مثل دکتر الهی قمشه‌ای و آیت‌الله جوادی آملی نگرش بسیار مثبتی نسبت به زن دارند، ولی بعضی از مردان نیز متأسفانه دارای نگرش منفی غیرمنطقی نسبت به زن هستند که قطعاً ریشه آن به سال‌های اولیه زندگی، رابطه آنها با پدر و مادر و فضای حاکم بر خانواده برمی‌گردد. ممکن است از نظر فرهنگی به پسران این‌گونه القا شود که حرف، حرف مرد است. به نظر من، تاریخ مصرف این باورها گذشته و خانم‌ها زیر بار چنین مسائلی نمی‌روند. از طرف دیگر، بعضی از خانواده‌ها به دخترانشان القا می‌کنند که حرف زن باید حاکم باشد. همه اینها بیمارگونه است و باید اجازه دهیم تا دختر و پسر خودشان در مورد سبک زندگی و محل زیست خود تصمیم گرفته و به آنها کمک کنیم تا به سمت یک زندگی سالم حرکت کنند. ملاک زندگی سالم این است که زن و شوهر در طول زمان به یکدیگر نزدیک‌تر شوند، نمی‌گوییم یکی شوند، یکی شدن شاید هیچ وقت اتفاق نیفتد، ولی در طول زمان با یکدیگر زندگی کرده و از بودن در کنار هم لذت ببرند و برای فرزند‌آوری آماده شوند. ازدواج ممکن است دردسر داشته باشد، ولی زندگی را معنادار می‌کند. فرزنددار شدن سخت است و دردسر دارد، ولی زندگی را معنادار می‌کند و تحقیقات نشان داده که در مجموع، میزان شادی در دانشجویان متأهل بیشتر از دانشجویان مجرد است و بهترین نوع شادی، معناداری زندگی محسوب می‌شود. ازدواج به زندگی معنا و مفهوم می‌دهد، اگر درست، مناسب و به‌جا انجام شود.
ایکنا: در جامعه ما بر مفهوم قسمت در ازدواج بسیار تأکید می‌شود و افراد معمولاً وقتی از زندگی مشترک خود راضی نباشند، می‌گویند قسمت ما همین بوده است.
کلانتری: بله این موارد زیاد است. بنده خودم واقعاً به این باور رسیده‌ام و همیشه می‌گویم دعا کنید خداوند آن کس را که به خیر و صلاح شما است، سر راهتان قرار دهد و واقعا هم این کار را می‌کند. از نظر علمی، شخصیت انسان بعد از سی سالگی دیگر قابل تغییر نیست و یکی از عناصر اصلی در ازدواج، تیپ شخصیتی است. رایج‌ترین تیپ شخصیتی، درون‌گرایی و برون‌گرایی نام دارد. من همیشه به مراجعانم می‌گویم که بعد از سی سالگی نمی‌توانند طرف مقابل خود را تغییر دهند. این تفکر که برخی می‌گویند با فردی ازدواج کرده و او را تغییر می‌دهند، غلط است. افراد باید هم شخصیت خود و هم شخصیت طرف مقابل را بپذیرند.
رضاپور: درباره باورهای غلط راجع به ازدواج، چند مورد کلی وجود دارد. یکی اینکه ازدواج را مساوی با خوشبخت شدن می‌دانند، به ویژه در مورد دختران، یعنی تا وقتی دختری ازدواج نکند، خانواده‌اش احساس می‌کنند که رها شده است، حتی اگر دختری شغل و تحصیلات و شأن اجتماعی مناسب داشته باشد، مثل اینکه بی‌سروسامان و بدون عاقبت باشد، به او نگاه می‌کنند. ازدواج عامل خوشبختی نیست، یکی از عوامل خوشبختی است. در آموزه‌های دینی نیز توصیه اکید به ازدواج شده، ولی در حد یک امر واجب نیامده است. ازدواج باید آگاهانه، با فرد مناسب و در زمان مناسب انجام شود. اینکه ازدواج را تنها عامل خوشبختی به خصوص برای دختران تعریف کرده و به سایر ابعاد زندگی ارج ندهیم، یک معضل به حساب می‌آید و باید اصلاح شود، با تأکید بر اینکه ازدواج حتما باید باشد و اقتضای جامعه محسوب می‌شود، ولی این نگاه نیز غلط است.
مشکل بعدی این است که گمان می‌کنند با ازدواج، همه چیز درست می‌شود، در صورتی که با نامزد کردن، عقد کردن، عروسی کردن و بچه آوردن، هیچ مشکلی حل نخواهد شد، یعنی اگر مشکلی در یک نفر وجود داشته باشد، با ازدواج، مسئولیت فرد دیگری را نیز پذیرفته و وظایف خود را سنگین‌تر کرده است، بنابراین مشکل بیشتر می‌شود. توصیه اکید من به مراجعانم این است که ابتدا در هر مرحله‌ای از فرایند ازدواج که قرار دارید، توقف کرده و مشکل را حل کنید. اگر من بیماری آپاندیس داشته باشم، خودم را به ضریح امام رضا(ع) نمی‌بندم و بگویم مرا شفا بده، بلکه به دکتر مراجعه کرده و هر کاری لازم باشد، انجام می‌دهم. زندگی ما در ذیل توکل به خداوند و توسل به ائمه معصومین(ع) برکت می‌گیرد، ولی ما موظف شده‌ایم برای خوب زیستن تلاش کنیم. در واقع ما همیشه وامدار و ریزه‌خوار اهل‌بیت(ع) هستیم، ولی همان خداوندی که بیماری را به ما داده، راه درمانش را نیز به برخی از ابنای بشر یاد داده است و با خواست او می‌توان بیماری را درمان کرد. بیماری‌های روانی و مشکلات خانوادگی نیز گاهی اوقات همین‌طور است و باید آنها را حل کرد، نه اینکه تصور کنیم با دعا کردن و توسل یافتن حل می‌شود.
مسئله سوم در ازدواج، بحث سوختن و ساختن است. ما تأکید زیادی داریم که افراد باید صبور، سازگار و سنگ زیرین آسیاب باشند، در صورتی که خانواده‌هایی که به سوختن و ساختن توصیه می‌شوند، با وضعیت فعلی جامعه ما که هم زنان حقوق‌گرا شده‌اند و هم رفتارهای مبتنی بر فردیت در مردان افزایش یافته است، دوام نمی‌آورند. ما باید عنصر تاب‌آوری را برای خانواده‌ها تبیین کنیم، یعنی افراد بیاموزند که وقتی با مشکلی روبرو می‌شوند، دنبال راه‌حل آن باشند، مثلاً ازدواج یک فرد درون‌گرا با فردی برون‌گرا یک مشکل به حساب می‌آید و ممکن است با دیدگاهی غلط، از فرد برون‌گرا بخواهیم که بی‌خیال تفریح و مسافرت شده و به خاطر خوبی‌های همسرش با شرایط او کنار بیاید، این همان سوختن و ساختن است، ولی تاب‌آوری یعنی اینکه هر دو طرف تغییراتی در خود ایجاد کرده و یاد بگیرند که مشکل را به نحو مناسب حل کنند، نه اینکه بسوزند و بسازند. شاید نسل‌های قبلی با سوختن و ساختن دوام می‌آوردند، ولی در حال حاضر به هیچ وجه این‌طور نیست، زنان شاغل به لحاظ روانی و مالی استقلال داشته و اعتقادی به سوختن و ساختن ندارند، با بروز مشکل، اغلب به دنبال طلاق می‌روند.
بحث دیگر، مشخص نبودن محدوده دخالت والدین در زندگی زوجین است. به لحاظ جامعه‌شناختی، نه محدوده دخالت والدین مشخص است و نه محدوده وظایف همسران. در جوامع غربی، مرد نفقه نمی‌دهد، پرداخت اجاره خانه به عهده مرد و زن هر دو بوده و تکلیف همه چیز مشخص است، ولی در جامعه ما همه چیز در هم و بر هم شده، از یک طرف دیدگاه‌های دینی را زیر سوال می‌برند، مثلا مرد نمی‌خواهد نفقه پرداخت کند و در عین حال به زن می‌گوید که بدون اجازه وی حق بیرون رفتن از خانه را ندارد. در اصطلاح جامعه‌شناسی، به این مسئله، ناهنجاری فرهنگی گفته می‌شود، یعنی افراد نمی‌دانند که می‌خواهند با زندگی خود چه کار کنند. پدر و مادرها در حد دو نسل قبلی در زندگی فرزندانشان دخالت می‌کنند، شاید نسل‌های گذشته نسبت به این مسئله صبور بودند و اصلا این دخالت را نوعی کمک می‌دانستند، ولی نسل فعلی هیچ دخالتی را برنمی‌تابد. مشخص نیست که پدر و مادرها تا کجا می‌توانند اظهار نظر کرده و کجا باید کار را به خود فرزندان واگذار کنند. گاهی حتی وظایف همسران نیز هنوز مشخص نیست، مثلاً مردی با زنی شاغل ازدواج کرده و موقع مهمانی‌ها، زن با وجود شاغل بودن، همه خریدها و کارها را انجام داده و در عین حال مرد مدعی است که همسرش به حرف او گوش نمی‌دهد و مقیاس خود را مادر و مادربزرگش قرار می‌دهد، در حالی که در نسل‌های گذشته، بسیاری از امور را مردان انجام می‌دادند و اگر مردان اجازه انجام کاری را به همسرانشان نمی‌دادند، آنها نیز اطاعت می‌کردند. به نظر من، اینها معضلات کلان جامعه ما است که در عین ورود به مدرنیزاسیون، هنوز برخی باورهای سنتی را پیش می‌کشیم. برخی از این باورها به نظر من بسیار ارزشمندند و باید قدر آنها را دانست، ولی هیچ کدام مشخص نکرده‌ایم که مثلا اجازه ندادن به زن برای خروج از خانه را چگونه می‌خواهیم جمع ببندیم با وقتی که زن از پول و درآمد خود در خانه خرج می‌کند و پولی که مرد ارائه می‌دهد، فقط کفاف هزینه‌های خود مرد را می‌دهد، چون همان باورهای دینی و سنتی به مرد می‌گوید اگر نفقه نمی‌دهی، حق امر و نهی نداری. ما نتوانستیم اینها را با هم جمع ببندیم، بخشی از این کار به عهده عالمان دین است.
جایگاه قسمت در ازدواج وارد حوزه جبر و اختیار می‌شود. آنچه در حوزه جبر و اختیار تعریف می‌کنیم، این است که خداوند به اجبار به ما اختیار داده تا خودمان انتخاب کنیم. من حداقل می‌توانم بگویم که در هفتاد تا هشتاد درصد مواردی که منجر به اختلاف و طلاق شده است، افراد در جلسات اول و دوم خواستگاری متوجه شده‌اند که همسرشان فلان عیب را دارد، ولی با خود گفته‌اند که به نحوی آن را مدیریت می‌کنند. آیه قرآن می‌فرماید ما هیچ قومی را عذاب نمی‌کنیم، مگر اینکه قبل از آن برایشان انذاردهنده و بشیری بفرستیم. این آیه، سنت خداوند است و سنت نیز شامل افراد می‌شود، یعنی این‌گونه نیست که خداوند مرا مجازات کند، قبل از اینکه به من اخطار داده باشد. من مکررا از افرادی که خطاهای کلان انجام داده‌اند، پرسیده‌ام که هیچ وقت کسی یا چیزی نبوده که شما را از انجام این کار بر حذر داشته باشد و آنها اظهار کرده‌اند که بوده، ولی اهمیت نداده‌اند. خداوند بنا به سنت خودش انذاردهنده را می‌فرستد، ولی ما همه چیز را توجیه می‌کنیم. ما به دلیل انتخاب‌هایمان بهشت و جهنم می‌رویم. گاهی حرفی می‌زنیم یا رفتاری انجام می‌دهیم که خارج از کنترل ماست و قرار بر آن نبوده، در این موارد که ناخواسته و بدون کنترل و برنامه‌ریزی اتفاقی افتاده، آن را می‌توان حمل بر قسمت دانست، ولی ازدواج پروسه آنی نیست و می‌توان تحقیق و مشاوره انجام داد و با یکدیگر رفت‌و‌آمد داشت، آیا در این مدت هیچ فرصتی نیست؟ یکی از مراجعان من مردی بود که برای خواستگاری رفتن استخاره کرده و خوب آمده بود، بعد از هشت ماه متوجه وجود مشکلات اساسی در خانواده دختر شده و جواب نه می‌دهد، بعد نزد استخاره کننده رفته و گفته بود چنین مشکلی وجود داشت، شما چطور استخاره کردید و خوب آمد؟ ایشان جواب دادند این استخاره باطل است، شما باید تحقیق کرده و فکرهایتان را می‌کردید و اگر به نتیجه نمی‌رسیدید، به سراغ استخاره می‌آمدید، در صورتی که قبل از انجام این کارها، استخاره کردید که این استخاره باطل است و نباید به آن عمل می‌کردید و خوب شد که این ازدواج را انجام ندادید. به نظر من، هفتاد تا هشتاد درصد کسانی که می‌گویند ازدواجشان قسمت بوده است، گناهش را گردن خدا می‌اندازند، در صورتی که خودشان مقصر هستند.
کلانتری: ببینید ما می‌گوییم قسمت است، ولی لطف خداوند بوده و با دید مثبت به آن نگاه می‌کنیم. من سال 56 قرار بود برای ادامه تحصیل به خارج از کشور بروم و همه چیز نیز آماده شده بود، یک دفعه طلبه جوانی سر راه من قرار گرفت- من اسم اینها را امدادهای غیبی می‌گذارم- از من پرسید چه کار می‌کنی، جواب دادم برای ادامه تحصیل به خارج از کشور می‌روم، بررسی کرد و گفت ازدواج بر شما واجب است، اگر فردی مذهبی هستی. ما با هم اختلاف نظر داشتیم، او طلبه بود و من دانشگاهی و روشنفکر. پرسید مذهبی هستی؟ گفتم بله، افتخار می‌کنم که فردی مذهبی هستم، گفت ازدواج بر شما واجب است، گفتم ازدواج مانع ادامه تحصیل من می‌شود و آن طلبه خیلی راحت مثال زد که با فلان فرد می‌توانم ازدواج کنم. در واقع آن طلبه مرا متوجه ساخت که همسر خوب مانع ادامه تحصیل نیست و یار و یاور و همراه انسان است. بنده نیز وقتی به خواستگاری همسرم رفتم، قول گرفتم که ایشان مرا در راه ادامه تحصیل همراهی کند. من اینها را لطف خدا می‌دانم، نه اینکه چیزی را گردن خدا بیندازیم. اگر خوب شد، خدا خواسته است و اگر بد شد، تقصیر خودمان است.
رضاپور: حرف بنده این است کسانی که می‌گویند ازدواج ما بد شد و قسمت همین بود، خودشان در مواردی کم کاری کرده‌اند و آن را گردن خدا می‌اندازند.
ایکنا: در صحبت‌ها به ملاک‌های ازدواج سالم و پایدار اشاره شد، حال آشنایی قبل از ازدواج چگونه باید انجام شود؟
کلانتری: من سعی می‌کنم از تجربه‌ها عبرت بگیرم، در حال حاضر ما دیگر صرفاً نمی‌توانیم تئوریک برخورد کنیم، باید مشکلات را در عمل مورد بررسی قرار داد و من می‌خواهم بر اصل مطلب تأکید کنم. واقعیت امر این است که مذهبی‌ها با یکدیگر ازدواج موفق‌تری دارند و رابطه فردی مذهبی با غیر مذهبی به احتمال زیاد منجر به اختلاف می‌شود، یا اینکه اگر دو خانواده با یکدیگر هماهنگ باشند، احتمال موفقیت بیشتر است. اگر بخواهم کلیدواژه ارائه دهم، به هم هدفی اعتقاد دارم. دختر و پسر باید با یکدیگر صحبت کرده و ببینند انگیزه و هدفشان از ازدواج چیست، اگر واقعا هم هدفی نسبی میان آنها وجود داشته باشد، ما از نظر تخصصی مجوز ازدواج را برای آنها قائل می‌شویم. کلیدواژه دیگر، ارزش‌ها است که دو طرف باید در مورد آنها با یکدیگر به توافق برسند. یکی از عواملی که به فروپاشی خانواده‌ها منجر می‌شود، منیت است. می‌گویند بزرگترین جهاد، پا گذاشتن بر روی نفس و عبور از منیت است. اگر بتوانیم از این منیت عبور کنیم، آن وقت برای ازدواج آماده هستیم. من به این نتیجه رسیده‌ام که نمی‌توانم همسر و فرزندانم را راضی کنم، بنابراین به دنبال رضای خداوند هستم. البته رضای خداوند در این است که من نسبت به همسر و فرزندانم مهربان باشم، ولی در حال حاضر وضعیت به گونه‌ای است که نمی‌توان خانواده را راضی کرد و انتظارات افزایش یافته، فرزندان نیز معمولا از والدین جلوتر حرکت می‌کنند. من به والدین می‌گویم که شما به وظیفه خود عمل کنید. هر کس باید با وظیفه خود در قبال همسر و فرزندانش آشنا باشد، یعنی به مجتهد مراجعه کرده و از او در این زمینه پرس‌وجو کند. بزرگترین مشکل جامعه ما این است که به این آموزه‌ها عمل نمی‌کنیم. اگر با این آموزه‌ها آشنا شده و به آنها عمل کنیم، بسیاری از مشکلات ما حل خواهد شد و این یک جهاد واقعی می‌طلبد. سیستم جهانی به هم ریخته است و فرهنگ غربی می‌خواهد بر جهان سلطه پیدا کند. اگر فرهنگ اصیل اسلامی به حول و قوه الهی تحقق یافته و عملی شود، آن وقت فرهنگ غربی حرفی برای گفتن ندارد. کفگیر غرب به ته دیگ خورده است و واقعاً حرفی برای گفتن ندارد، ولی می‌خواهد با فرهنگ بی‌بندوباری جنسی خود نهاد خانواده را در جامعه ما متزلزل سازد تا به منافعش دست پیدا کند.
رضاپور: خودشان از این موضوع ضربه خورده‌اند و برنامه‌ریزی می‌کنند تا هر کشوری را به گونه‌ای از پا بیندازند. در کشور ما، سست کردن و ضربه زدن به روابط اعضای خانواده خیلی پر رنگ شده است. ما با مشکلاتی مواجهیم که بخشی از آنها به تغییرات زمانی مربوط می‌شود، ولی در واقعیت، جنگ نرم مسئله‌ای جدی به حساب می‌آید که باید آن را مورد توجه قرار داد. اگر به زبان فارسی مطلبی را در اینستاگرام جستجو کنید، حتما مطالب غیر مستهجن به نمایش درمی‌آید، حتی اگر آن را جستجو نکرده باشید، ولی اگر مثلاً به زبان انگلیسی یا آلمانی مطلبی را جستجو کنید، این‌قدر سایت‌های مستهجن به نمایش درنیاید. به هر حال کنجکاوی نوجوانان آنها را تحریک می‌کند و اینها موضوعی برنامه‌ریزی شده است.
ایکنا: آشنایی قبل از ازدواج چگونه به دست می‌آید؟
رضاپور: در گذشته، مادربزرگ‌های ما شاید سر سفره عقد یا در مجلس عروسی همسر خود را می‌دیدند، ولی خانواده‌ها همدیگر را بسیار زیاد می‌شناختند، همسایه‌ها دائم با یکدیگر رفت‌و‌آمد داشته و در مکان‌های مختلف همدیگر را می‌دیدند. من وقتی می‌خواهم این مسئله را مطرح کنم، به دانشجویانم می‌گویم اگر قرار باشد پسر عمویتان که زیاد با آنها رفت‌و‌آمد دارید، به خواستگاری شما بیاید، بدون اینکه کلمه‌ای با او صحبت کنید، حدس می‌زنید که به درد یکدیگر می‌خورید یا نه و اتفاقاً آنها نیز این موضوع را تأیید می‌کنند. این شناخت کلی در زمان گذشته، باعث می‌شد زمانی که خانواده پسر به خواستگاری می‌رفتند یا خانواده دختر قرار بود جواب بدهند، این کار را با توجه به شناختی که از یکدیگر داشتند، انجام می‌دادند؛ ولی امروز گاهی خانواده‌ها هیچ شناختی از یکدیگر ندارند، کاملا غریبه هستند و به همین دلیل است که چند ماه بعد از عقد یا عروسی مشخص می‌شود که یکی از طرفین بیماری مزمن روانی دارد، معتاد است، یا فلان ویژگی بد اخلاقی یا رفتاری را دارد، به همین دلیل نمی‌توان گفت چون در قدیم با یکی دو جلسه و حتی آشنا نشدن طرفین با یکدیگر، ازدواجشان موفق بود، امروز نیز از همان نسخه استفاده کنیم. به نسبت عدم اطلاع و ناآگاهی از یکدیگر، باید به طرق مختلف آن را حل کرد.
من توصیه می‌کنم که طرفین حداقل پنج تا شش جلسه با یکدیگر صحبت کنند. در آموزه‌های دینی ما توصیه اکید شده است که خواستگاری در بی‌سروصداترین شکل ممکن و عقد و عروسی با سروصدا و اعلام عمومی انجام شود. والدین باید اینها را مدیریت کرده و این امکان را فراهم آورند که دختر و پسر با یکدیگر صحبت کنند. معمولا توصیه می‌کنم که پدر دختر با پسر صحبت کرده و ارزیابی مردانه داشته باشد، همین‌طور مادر یا خواهر پسر با دختر صحبت کنند، یعنی افرادی که قدرت تشخیص داشته و دختر و پسر را کاملا می‌شناسند. دختر به همراه خانواده‌اش حتما به خانه خواستگار بروند و یک جلسه آشنایی در خانه خواستگار انجام شود. این رفت‌و‌آمد کمک می‌کند تا منش و سبک زندگی یکدیگر را بشناسند. حتما توصیه می‌کنم که مشاوره رفته و تست ازدواج بدهند، خانواده‌ها با ملاحظاتی حتما خارج از منزل با یکدیگر رفت‌و‌آمد داشته باشند تا رفتارها و عکس‌العمل‌های بیرونی یکدیگر را ببینند و بشناسند. البته به طور معمول خانواده ها مجموع این‌کارها را انجام نمی‌دهند و تنها به بخش‌هایی از آن عمل می‌کنند.
ایکنا: نگران دلبستگی‌ای هستند که ممکن است پیش بیاید.
رضاپور: توصیه می‌کنم دلبستگی را به شدت مدیریت کنید. در مورد عقل و عشق صحبت کردید، نمی‌توان گفت فقط عاقلانه باید انتخاب کرد، جذابیت و دوست داشتن‌هایی نیز باید وجود داشته باشد، چون من مراجعی دارم که می‌گوید بعد از گذشت 9 سال هنوز نتوانسته‌ام زنم را دوست داشته باشم. دوست داشتن باید باشد، منتها باید آن را مدیریت کرد و جرقه‌هایی باید در کار باشد تا من احساس کنم طرف مقابل، فرد دوست داشتنی و جذابی است، نه اینکه من عاشقش باشم، بلکه ملاک‌های دوست داشتنی بودن در او وجود داشته باشد. البته بین آنچه ما می‌گوییم با کاری که دختر و پسرها انجام می‌دهند، از زمین تا آسمان فاصله وجود دارد.
ایکنا: آیا توصیه می‌کنید که طرفین قبل از عقد، دوره نامزدی داشته باشند؟
رضاپور: اگر نامزدی به این مفهوم باشد که احساسات کاملاً کنترل می‌شود و بعد از گذشت مثلاً دو ماه، معایب طرف مقابل را که دیدند، بتوانند نقدش کنند و قابلیت نه گفتن در آنها وجود داشته باشد، می‌توان گفت دوره نامزدی خوب است، حدود شرعی و اخلاق را رعایت کنند و با یکدیگر آشنا شوند، ولی تجربه به من می‌گوید که طرفین انتخاب خود را در سه جلسه خواستگاری انجام می‌دهند، از جلسه چهارم عاشق یکدیگرند و در دوره نامزدی فقط نامزدبازی می‌کنند، یعنی واقعاً به هم عشق می‌ورزند. حتی مراجعی داشته‌ام که می‌دانسته طرف مقابلش معتاد است، ولی می‌گفت معتاد بودن چه اشکالی دارد؟! من گفتم اگر خانه شما زنگ می‌زدند و می‌گفتند پسر ما معتاد است، مادر شما گوشی را می‌گذاشت و اجازه نمی‌داد دفعه بعدی در کار باشد، اگر به خودت می‌گفتند، دعوا راه می‌انداختی، حالا که سه ماه با این فرد نامزد هستی، می‌گویی مگر اعتیاد چه اشکالی دارد؟ خانمی می‌گفت یک سال است با پسری دوست هستم و از او کتک هم می‌خورم، حالا می‌خواهم با وی ازدواج کنم، من گفتم در حال حاضر که دوست هستید و هیچ تعهدی در کار نیست و تو را کتک می‌زند، ازدواج کنید، تو را می‌کشد، می‌گفت نه درستش می‌کنم، گفتم هر کاری می‌خواهی انجام بدهی، همین حالا انجام بده، وقتی ازدواج کردید، او عوض نمی‌شود، همین است، چه کار می‌خواهی بکنی؟ گفت چه کار کنم، دوستش دارم، گفتم اگر بعد از ازدواج کتک خوردی، نگو قسمت بود، مقصر خودت هستی، چون الان کتک می‌خوری، خدا هم نگفته است با جاری شدن خطبه عقد، انسان‌ها عوض می‌شوند.
ایکنا: مشکلی که در آشنایی‌های قبل از ازدواج وجود دارد، این است که علی‌رغم صحبت کردن طرفین با یکدیگر، آنها نمی‌توانند بفهمند که فرد مقابلشان در یک موقعیت خاص چه واکنشی نشان می‌دهد؟
رضاپور: من چون دائم با دختران جوان کارگاه آموزشی دارم، در مورد شناخت به آنها می‌گویم هر انسانی یک‌سری رفتارها دارد که گل درشت‌های رفتاری او هستند که الزاماً منفی نیست و این رفتارها در جلسه اول و دوم خواستگاری خودش را نشان می‌دهد. بعد از خانم‌های متأهلی که در کارگاه هستند، می‌پرسم مشکلی که امروز شوهرتان دارد و شما را اذیت می‌کند، آیا در جلسه اول و دوم خواستگاری متوجه آن شدید یا خیر، نود درصد می‌گویند بله متوجه شدیم، ولی با خود گفتیم که فکری برای آن می‌کنیم.
ایکنا: بسیاری از افراد متأهل می‌گویند وقتی با یک نفر زیر یک سقف زندگی کنی، او را می‌شناسی.
رضاپور: این مسئله را به این دلیل گفتم که مثلاً اگر کسی همیشه با تأخیر در جلسه خواستگاری حاضر می‌شده است، فرد خوش قولی نیست، ولی شما می‌گویید مگر چه اشکالی دارد و فکری برای آن می‌کنم. افراد متوجه معایب می‌شوند، ولی چون از فرد مقابل خوششان آمده است، می‌گویند مگر چه اشکالی دارد و بعد که ازدواج می‌کنند، متوجه می‌شوند به این سادگی‌ها هم نبوده، اینکه شما گفتید اشتباه است. افراد متوجه مشکلات می‌شوند، ولی فکر می‌کنند می‌توانند آن را حل کنند. من به مخاطبانم در کارگاه می‌گویم به دادگاه خانواده بروید و ببینید افراد به چه دلیل می‌خواهند طلاق بگیرند، برای این نیست که مثلا مرد خیانت کرده، برای این است که همیشه دیر می‌آید و اعصاب همسرش را به هم ریخته است، یعنی به یک‌سری موارد توجه نمی‌کنند، مواردی که در همان جلسات اول و دوم معلوم است، ولی فکر می‌کنند باید دنبال چیزهای بزرگتری مثل خیانت بگردند. همین رفتارهای معمولی منجر به آزار می‌شود و چون مهارت‌های زیستی خوبی نداریم و نمی‌توانیم مسائل را حل کنیم، همین آزارها به کدورت تبدیل شده، تحمل‌مان کاهش یافته و میل به طلاق پیدا می‌کنیم. اگر از افراد بپرسید، می‌گویند همین ویژگی که آنها را آزار داده، همان روز اول در فرد مقابل دیده‌اند، ولی با خود فکر کرده‌اند که می‌توانند تحمل کنند، دوستش داشته‌اند و چند سال نیز با آن ساخته‌اند و بعد از ازدواج همان ویژگی اذیتشان می‌کند.
انتهای پیام

captcha