خادمیان از آیت الله العظمی صافی گلپایگانی اجازه و تصدیق اجتهاد و نقل روایت و حدیث داشته و همچنین از مرحوم آیتالله تویسرکانی(ره)، حاج شیخ میرزاعلی آهی، آیت الله حائری تهرانی نیز اجازه اجتهاد و نقل حدیث دارد و در دومین همایش چهرههای ماندگار از سوی سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان چهره ماندگار تبلیغ و خطیب برتر کشور انتخاب شده است.
در ادامه گفتوگوی صمیمی خبرگزاری بین المللی قرآن(ایکنا) را با وی دنبال خواهید کرد:
*برای سوال اول سبک زندگی را تعریف کنید و بفرمایید سبک زندگی اسلامی با فضای موجود چقدر فاصله دارد؟
چندسالی است که ما برای جذب و ایجاد یک انگیزه، خود را درگیر برخی واژهها کردهایم، که گاهی در این واژهها هم میمانیم؛ بعضی از واژههایی که معنا کردن، جا انداختن و نزدیک کردن به افکار دیگران با آن واژه و تطبیق آن سالها وقت میبرد؛ منجمله همین مسئله سبک؛ اما حالا که این واژه جا افتاده و شهرت پیدا کرده باید کمک کنیم با توجه به موضوعی که داریم، مسئله قرآن و عترت را معیار و میزان قرار دهیم؛ لذا بهتر است بگوییم منظور از سبک زندگی این است که انسان در هر مرحله و مرتبه از زندگی وظایف خودش را بشناسد، و بداند چگونه این وظایف را باید انجام دهد؛ لذا اجتماع شناخت و چگونگی انجام وظایف سبک زندگی میشود؛ اگر بتوانیم ثابت کنیم که وظیفه را درست انجام دادهایم و درست شناخت پیدا کردهایم یک سبک زندگی صحیح پیدا کردهایم.
برای درست شناختن و درست انجام
دادن مقدماتی لازم است؛ اول باید ببینیم این وظیفه را چه کسی مشخص کرده و چه کسی قرار
است آن را تعلیم دهد؛ کسی میتواند ما را در وظایف زندگی خود آشنا کند که از گذشته
انسان به تمام معنی آگاهی داشته و بر آن مسلط باشد؛ همچنین از حال ما اطلاع داشته و بر او مسلط باشد و در نهایت آینده ما را
هم خوب بشناسد؛ اگر کسی توانست این وظایف را به درستی بشناساند ما را به سبک زندگی
اسلامی خواهد رساند؛ به تعبیر زیباتر قرآن کریم و روایت، انسان را دائما به انجام
وظایف، تعلیم و تربیت میکنند، تا وظایفش را بشناسد و درست آنها را انجام دهد.
هر کسی بتواند این سه ضلع را خوب بشناسد میتواند وظایف را به خوبی معرفی کرده و چگونگی اجرای صحیح آنها را هم به ما تعلیم دهد؛ قطعا و یقینا کسی را غیر از خدا نمیتوانیم پیدا کنیم که در این سه ضلع کامل باشد؛ اینجاست که ما باید به یک منبع و ماخذی رجوع کنیم که گذشته، حال و آینده ما را بتواند تامین کند؛ بنابرین منبع ما قرآن و عترت میشود؛ چراکه خداوند کلامش را از راه قرآن و عترت مطرح میکند؛ همانطور که خدا میخواهد تشنگی ما بر طرف شود، ما را به آب و برای گرم شدن به آتش ارجاع داده است؛ لذا در جریان سبک صحیح زندگی هم، خداوند مستقیما صحبت نکرده است بلکه از راه قرآن و عترت وظایف را معرفی و چگونگی انجام آن وظایف را هم به ما تعلیم داده است.
*شناخت صحیح ما از قرآن و عترت مستلزم چه مواردی است؟
امام سجاد(ع)، جملهای زیبایی دارد که عرضه میدارند: «خدایا من را از زشتی و کثافت غفلت حفظ و پاک گردان»؛ در مسیر زندگی آنچیزی که رهزن کمال و سعادت انسان است غفلت انسان است؛ نه اینکه فرد نداند امر و نهی خدای سبحان به واسطه قرآن و عترت وارد نشده و مفید نیست، اما غافل میشود، این غفلت درجاتی دارد؛ گاهی این غفلت انسان را از مرحله تقوا به ایمان پایین میآورد و یا گاهی انسان را از مرحله ایمان به یک اسلام ظاهری و یا آنقدر شدید میشود که انسان را به مرحله شرک و انکار میرساند.
آنچیزی که باعث میشود فرد در مسیر اصلی خود لنگ بزند مسئله غفلت است و برای همین قرآن تعبیر عجیبی دارد که میفرماید: «کَالَّذِی اسْتَهْوَتْهُ الشَّیَاطِینُ فِی الْأَرْضِ حَیْرَانَ؛ مواظب باشید شیطان شما را گیج و غافل نکند» در قدیم مثالی میزدند که تاجری گربه و طوطی داشت و میخواست که این دو را با هم دوست کند تا به هم آسیبی نرسانند اما نمی دانست دوستی بین این دو نفر امکان پذیر نیست، او روزی مردی را دید که میگفت من جادوگر هستم و کارهای غیر ممکن را ممکن میسازم! تاجر بسیار خوشحال شد و پیش او رفت و گفت: من مشکلی دارم که میخواهم تو آن را حل کنی! سپس دوستی بین طوطی و گربه را برایش بازگو کرد .رمال گفت: من میتوانم بین طوطی و گربهات دوستی برقرار کنم اما خرج زیادی دارد. تاجر گفت: هر چقدر خرج آن شود میپردازم؛ کسی که مسیر اشتباه برود باید خرج زیادی کند.
رمال طوطی و گربه را برداشت و به داخل خانه برد و تاجر را ساعتها پشت در منتظر گذاشت، هنگامی که طوطی و گربه را آورد و در جلوی تاجر کنار هم نهاد تاجر دید که هر دوی آنها مثل دو دوست صمیمی در کنار هم هستند بدون اینکه به هم آسیبی برسانند! بسیار خوشحال شد و پول هنگفتی به رمال داد و طوطی و گربهاش را به خانه برد و آنها را در اتاقی گذاشت و به مغازهاش رفت، غروب که به خانهاش برگشت، دید که گربه طوطی را خورده است و ناراحت شد و تصمیم گرفت که رمال را پیدا کند و تاوان کارش را به او بدهد .پس از چند روز رمال را پیدا کرد و به او گفت: هر چه پول به تو دادم نوش جانت! فقط به من بگو که چه کردی که آن وقت طوطی و گربه در کنار هم آرام بودند و گربه به طوطی آسیب نمیرساند؟ رمال گفت من از ابلهی تو استفاده کردم و طوطی و گربه را به خانه بردم و آنها را در میان گونی قرار دادم و گونی را شروع به چرخاندن کردم، طوری که طوطی و گربه کاملا گیج شدند و نه گربه به طوطی آسیب میرساند و نه طوطی از گربه فرار میکرد، پس از آن که تو آنها را به خانه بردی و آنها از گیجی بیرون آمدند و گربه، طوطی را خورد .
بعضیها فکر میکنند که پول و قدرت انسان را به همه چیز میرساند
این تاجر چون فکر میکرد که پول و ثروت دارد میتواند این کار را انجام دهد؛ بعضیها فکر میکنند که پول و قدرت انسان را به همه چیز میرساند؛ لذا به سمت آن میروند؛ فکر میکنند اگر مدیر، ثروتمند و پرقدرت شوند به همه چیز میرسند؛ آیا ما تقوای محکمتری از ابوذر سراغ داریم؟ اما آنقدر پول، قدرت و ریاست خطرناک است که پیامبر(ص) میفرمایند: ای ابوذر تقوای تو حریف ریاست نمیشود و هرگز سراغ ریاست نرو؛ آنقدر این مسئله خطرناک است که انسان را از وظایفش باز میدارد.
قرآن میفرماید که شیطان با انسان کاری میکند که دائما گیج باشد و اگر هم مسیر را شناخت عمل نکند و اگر هم خواست عمل کند لنگ لنگان این کار را انجام دهد و استقرار و ثبات قدم نداشته باشد. قرآن و عترت سرشار از درسهاست و اگر غفلت را حل کنیم و دائما بدانیم وظیفهمان چیست و آن را گردن بگیریم، در مسئولیتمان موفق خواهیم بود؛ یک مدیر موفق کسی است که کارکنانش را رصد کند و یک معلم موفق کسی است که به حال شاگردانش رسیدگی کند و آنها را رصد کند. مرحوم پرفسور حسابی مدرسهای را دایر کرد که در آن از هر کسی که تنبل و معدل پایین بودند دعوت کرد و به آن مدرسه آوردند؛ میگفت اگر توانستید این بچهها را به نمره بیست برسانید هنر است؛ لذا این مطلب به تعالیم امام صادق(ع) بر میگردد که میفرمایند: «بنی امیه راه مومن شدن برای مردم را باز گذاشتند؛ اما راه شناخت شرک را باز نگذاشتند»؛ ابوریحان بیرونی نقل میکند که معاویه از چین و هند سفارش میگرفت و به بتسازان مکه و مدینه سفارش میداد تا آنها را بسازند و به این کشورها ارسال کنند و از طریق سود پول فروش این بتها ناتوانان را به سفر حج اعزام میکرد تا بین مردم بچرخد که معاویه مردم را حج تمتع مجانی میبرد؛ لذا اینکه چگونه کافر میشویم، چگونه گناه میکنیم و چگونه گناه محسوب میشود را برای مردمش توضیح نداد تا اگر یک زشتی را در بسته ایمان به مردم دادند آن را نشناسند و ندانند کفر و غلط چیست؛ فقط راه خوب بودن را یاد میدهند و اینجاست که مردم نمیدانند بدی چیست. اگر ما بچهای را به مدرسهای بردیم که همه آنها خوب بودند این بچه نهایتا تا دبیرستان دوام خواهد آورد و در دانشگاه و یا محل کار موفق نخواهد بود؛ اگر بدی را یاد نگیرد زود فریب خواهد خورد و در سربازی، جامعه و زندگی هم همینطور است.
امام صادق(ع) میفرمایند: «خوبی و بدی را با هم یاد دهید چرا که اگر معطوف به خوبی شویم از یک طرف وظایف را نمیشناسیم و اگر معطوف به بدی شویم خوبیها را نمیتوانیم یاد گیرم»؛ پس غفلت اول و آخر ماست؛ این شیطان ما را غافل میداند و نمیگذارد وظیفه خود را بشناسیم؛ وقتی اینگونه باشیم به انسان وظیفهشناس هم اعتنا نمیکنیم و از او و رفتارش غافل میشویم.
*گاها سبک زندگی اسلامی و دینی ویترینی برای شعار شده چگونه می توان یک سبک زندگی دینی برای تربیت نسل بعدی داشته باشیم؟
وقتی ما از حقیقتی غافل شویم، حقایق را از دست میدهیم؛ ما ناخواسته در ذهنمان طوری ترسیم کردهایم که زندگی همین چند صباح است و لذا هدف نداریم؛ وقتی ما جامعه را بر اساس مدرک میگذاریم، قانونگذار با این کار قصد دارد جلوی هجمه درخواست شغل را بگیرد، پس اول میگوید هرکه دیپلم داشت و بعد میگوید هرکسی که لیسانس داشت و بعد میگوید حالا که شلوغ شد، هرکسی که فوقلیسانس داشت که این روند تا دکتری ادامه پیدا میکند؛ امروز میبینیم که همه در حال خواندن دکتری هستند؛ وقتی مدرکگرایی مد شد طرف نمیداند برای چه هدفی درس میخواند و لذا میبینیم یک فرد فوق لیسانس خلاءهای علمیاش بیداد میکند؛ طلبهای میخواهد جایی برود میگویند این مدرک را باید داشته باشی بعد میبینیم که بعد از 12 سال درس و مطالعه هنوز خلاءهای علمی این طلبه بیداد میکند؛ پس دانشجو و طلبه یک فرد بی انگیزه میشوند، چراکه دانشآموزی، دانشجویی و دانشپژوهی آنها برای دانش نیست، آنها کاغذی میخواهند که روی آن مهر فلان مدرک خورده باشد تا برای حقوق و یا استخدام فلان جا استفاده کنند.
اگر در زندگی برای خود هدف قائل باشیم منحرف نخواهیم شد
امروز زندگی هم اینگونه شده است؛ هدف را گم کرده ایم و تقویم زندگی را یک تقویم شناسنامه ای ولادت تا مرگ میبینیم. وقتی اینطور شد سبک ما سبک مقلد میشود؛ بعضی چیزها یک حالت کلاسیک پیدا کرده است و در زندگی هدفش را گم کرده است، اگر ما در زندگی برای خود یک هدف قائل باشیم دیگر منحرف نخواهیم شد.
اسلام میگوید شما یک وظیفه نسبت به نفست، یک وظیفه نسبت به اطرافیان و یک وظیفه هم در مقابل خالقت داردی که این سه وظیفه را اگر بشناسیم و هدفمند کنیم ما را به حد تعالی و تکامل میرساند؛ اگر به شما میگوید به خودت ظلم نکن میخواهد شما به تعالی برسید وقتی میگوید به حق الخلق تجاوز نکن برای تعالی خود فرد است؛ اگر کسی این وظایف را شناخت زمانی برای انحراف از راه درست نخواهد داشت.
به ابوعلی سینا گفتند چرا تا به حال ازدواج نکردی گفت وقت نداشتم به آن فکر کنم؛ نه اینکه بخواهد شعار بدهد واقعا گفت؛ مرحوم آقا سیدحسن الهی میتوانست با ارواح ارتباط برقرار کند، به ایشان گفتند که با سیدابنطاووس و علامه بحرالعلوم و یکی دیگر از عارفان ارتباط برقرار کن، ایشان هرکاری کرد نتوانست با این سه نفر ارتباط برقرار کند، بعد از متوسل شدن به درگاه خداوند که چرا نمیتوانم ارتباط برقرار کنم در خواب یکی از این بزرگان به او گفت که تو هرگز نمیتوانی با اینها ارتباط برقرار کنی چرا که اینها در دنیا ذرهای عمرشان به بطالت نگذشته است و الان هم وقت ندارند بخواهند به تو برسند، اینها وقتشان در امور خدایی صرف میشود.
اگر انسان وظیفهاش را بشناسد و غافل نباشد ...
اگر انسان وظیفهاش را بشناسد و غافل نباشد و در حوزه فردی، جمعی و اجتماعی برنامههایش را بشناسد وقت شعار دادن پیدا نمیکند؛ بنده وظیفه دارم خودم را به تعالی برسانم و راه رسیدن به این تعالی راهی است که از مسیر قرآن و عترت میگذرد؛ ما با شعار نمیتوانیم زندگی کنیم و شعار یعنی اینکه انسان هیچ چیز در اختیارش نیست ولی باور میکند که همه چیز دارد؛ هر شعاری خوب و مفید نیست؛ لذا امیر المومنین علی(ع) زمانی که شعار کجی را میدیدند جلوی آن را میگرفتند.
شعاری که 1400 سال هنوز زنده است
خیلیها بخاطر پست و میز شعار میدهند و اگر این پست و میزها گرفته شود این شعار ها هم کم میشوند. شعاری که واقعیت داشته باشد 1400 بعد هم موجود خواهد بود، و این شعار اذان است؛ ابوالحسن بهمنیار به بوعلی سینا گفت تو به مرحله رسیدی که اگر ادعای نبوت کنی همه قبول میکنند، ابن سینا خندید و شش ماه از این سخن گذشت، ابوالحسن بهمنیار میگوید شبی در همدان خوابیده بودیم که برف شدیدی هم میبارید، بوعلی سینا نیمههای شب به من گفت که تشنگی بر من غلبه کرده، لطف یک لیوان آب برای من بیاور، بهمنیار گفت دیدم که بیرون سرد و حوصلهای برای بیرون رفتن ندارم، لذا به بوعلی گفتم استاد این آب سرد و بدنش شما گرم است پس برای شما خوب نیست، چند لحظهای بعد دوباره بوعلی درخواستش را گفت که تشنگی بر من غلبه کرده و نیاز به آب دارم، بهمنیار میگوید آمدم که بلند شوم دیدم هوا به شدت سرد است و خانه گرم و دلنشین، لذا گفتم که استاد خودت در فلان کتابت نوشتهای که تشنگی در این شرایط برای بدن مشکلی پیش نمیآورد و خطری ندارد پس بخوابید، دفعه سوم دیدم که بوعلی من را بیدار کرد و من به اجبار بلند شدم که آب بیاورم، اما گفت آب نمیخواهم اما به سخنم خوب گوش کن، بوعلی گفت: بهمنیار چه صدایی میشنوی؟ گفت: صدای اذان، بوعلی گفت: قبل از اینکه برای نماز صبح بیدار شوی بدان که تو مرا دیدی و از تو درخواست یک لیوان آب داشتم و با بهانههای زیاد اینکار را انجام ندادی، اما آقایی 400 سال پیش در حجاز بانگ برداشت که خدایی است که پیغمبرش من هستم و صبح باید اذان بدهید و نماز بخوانید، این موذن بدون اینکه این آقا را ببیند از رختخواب گرمش درآمده، پلههای مناره را بالا رفته و شروع به اذان گفتن کرده است، پس شعار اگر واقعی باشد انسان را در زمستان سرد از زیر لحاف گرم بیرون خواهد کشید و اگر پوچ باشد با مختصر نسیمی تغییر میکند.
اگر با وظایف زندگیمان را تنظیم کنیم تربیت یافته قرآن میشویم
اگر با شعار زندگی خود را تنظیم کنیم به سقوط کشیده میشویم، اما اگر بخواهیم با وظایف زندگیمان را تنظیم کنیم میشویم سلمان فارسی و تربیت یافته قرآن؛ امام حسین(ع)، زمانی که کنیزی از باغ خودش برای ایشان گلی چیده بود و به ایشان داد، 500 درهم هدیه دادند و از ایشان تشکر کردند، این رفتار برای یکی از یاران امام خوش نیامد و اعتراض کرد و حضرت فرمود حال که در جمع این کنیز را کوچک شمردی باغی که از آن گل چیده است را به کنیز میدهم و آن را هم در راه خدا آزاد میکنم؛ سوال کردند که آقا چرا اینگونه میکنید؟ فرمودند: ما تربیت یافته قرآن هستیم و قرآن به ما اینگونه میگوید که اگر کسی به تو خوبی کرد تو به اندازه خودت به آن خوبی کن، او به اندازه خودش به من گل داد و من به اندازه حسین ابن علی باید جبران کنم؛ الان در زندگی ما این موضوع بر عکس شده، درحالی که نباید اینگونه باشد.
هدیه بلا را بیشتر از صدقه دور میکند
اگر بدانیم در هدیه دادن چقدر ثواب نهفته است، لحظهای از آن غفلت نمیکنیم، در روایات آمده است که هدیه از صدقه ثوابش بیشتر است، هدیه بلا را بیشتر از صدقه دور میکند، اما ما حاضریم هر روز صدقه بیندازیم اما حاضر نیستیم هدیه بدهیم چون وظیفه خود را نمیشناسیم. امام صادق(ع) فرمود از وظایف مرد این است که هیچگاه بدون هدیه وارد خانه نشود؛ ما اینقدر غرق هستیم که این مسائل را نمیدانیم. مرحوم مجلسی در بحار نقل میکند که دیدند امام سجاد(ع) در بازار در حال خریدن قارچ است، عرضه داشتند که آقا شما قارج میخورید؟ فرمودند که نه نمیخورم، سوال کردند پس علت خریدتان چیست؟ فرمودند: من نمیخورم اما خانوادهام میخوردند، حضرت این را فرمودند که نشانه مومن این است که به میل خانوادهاش غذا میخورد و نشانه منافق این است که خانوادهاش را به میل خودش مجبور به خوردن میکند.
با شعار نمیتوان زندگی کرد
امروز چرا آمار طلاق بالا رفته چون همه چیز میلی شده است؛ مرد میگوید میل من و خانم هم میگوید میل من؛ تعبیر پیغمبر(ص) در اینجا بسیار جالب است که میفرمایند: خدایا لعنت کن آدمهایی را که مدام ذوق عوض میکنند؛ سوال کردند یا رسول الله این به چه معنا است؟ فرمود: یعنی افرادی که مدام طلاق میگیرند. بنابراین با شعار نمیتوان زندگی کرد و لازم نیست در هیچ محیط و شرایطی از زندگی شعار بدهیم؛ اسلام میگوید خودت را پایین بیاور تا بالا بروید.