به گزارش
خبرگزاری بینالمللی قرآن (ایکنا) موضوعات آخرالزمانی این روزها یکی از مضامین ویژه در سینمای امروز جهان بهویژه هالیوود است که هر ساله کارهای بسیاری با این محوریت تولید میکنند؛ عمده این تولیدات نیز با پرداختن به بحث ناجی، در پی اشاعه این مفهوم است که در آخرالزمان این ناجی غربی است که میتواند جهان را نجات بخشد. در همین راستا گفتوگویی با حجتالاسلام والمسلمین ابراهیم بازرگانی، پژوهشگر منطق، دانشجوی دکترای حکمت و هنر، همچنین مدرس دانشگاه ادیان و مذاهب پیرامون گرایشات آخرالزمانی در هالیوود انجام دادهایم که در ادامه مطلب با آن همراه میشویم؛
هالیوود در دو دهه اخیر گرایش عجیبی به سمت موضوعات آخرالزمانی داشته است، در همین رابطه نیز کارهای بسیار پرخرجی تولید شده است؛ دلیل این اتفاق را چگونه ارزیابی میکنید؟برای شروع بحث بد نیست به موضوع آخرالزمان کمی ریشهایتر نگاه کنیم. نخست اینکه از آخرالزمان معمولاً به دو شکل تعبیر میشود؛ گونه نخست فیلمهایی که در آن به آخرالزمان نگاهی دینی میشود. در این نوع تفکر موعود برگرفته از ناجیانی است که در ادیان مختلف از آنها نام برده شده است، اما گونه دوم به نگاهی بر میگردد که در آن توجه به آخرالزمان برگرفته از گرایشات دینی نیست. این نوع فیلمها تنها پایان دنیا را مد نظر قرار میدهند، اما در این میان، ناجی وجود دارد که دنیا را نجات میدهد؛ نکته جالب اینجاست که در میان تولیدات هالیوودی، بیش از همه به روی شکل دوم تمرکز و دقت میشود.
دلیل گرایش هالیوود به موضوعات آخرالزمانی را آیا باید در ناب بودن موضوع جستجو کرد یا اینکه توانایی فنی باعث شده این دست فیلمها ساختشان رواج پیدا کند؛ در این میان، انگیزههای سیاسی را در رواج فیلمهای مورد نظر چگونه ارزیابی میکنید؟درباره انگیزه تولید این دست آثار نمیتوان نظر قطعی داد؛ چون ما از انگیزههای قلبی یا تفکرات اشخاص مطلع نیستم، اما همین اندازه باید گفت که سه دلیلی که شما به درستی در سؤالات خود آن را مطرح کردید میتواند دلیلی در جهت پرداختن به آخرالزمان در سینما باشد، ولیکن به طور واضح آنچه بیش از همه عیان است، ترویج عرفان آمریکایی است که در فیلمهای موردنظر بهشدت مورد توجه قرار میگیرد. در این نوع اندیشه گفته میشود اگر قرار است برای جهان اتفاقی بیفتد، تنها ناجی آمریکایی است که میتواند جهان را نجات دهد، هرچند این ناجی الزاماً یک فرد دینی نیست.
دلیل نبود گرایشات دینی در ناجیان آمریکایی در فیلمهای هالیوودی نیز این است که در هیچ یک از ادیان، ناجی را یک آمریکایی معرفی نکرده است؛ زیرا ادیانی؛ چون، مسیحیت، یهودیت، زرتشت و اسلام ناجی را از خاورمیانه میدانند، برای همین هم میبینیم، ناجی فیلمهای غربی، عموماً شخصیتی دینی ندارد؛ در این میان برای سینمای غرب آنچه که بیش از همه اهمیت دارد این نکته است که تولیدات مورد نظر قادر باشد یک دستاورد فرهنگی و سیاسی داشته باشد تا بتواند بهنوعی با این دستاورد بر ادیان غلبه کند.
در این میان مثالی از انیمیشن «شگفتانگیزان» میزنم که پیش از 11 سپتامبر ساخته شده است. این قبیل کارها، توجیه رخدادهایی است که در آینده رخ میدهد، در سینمای هالیوود پیشبینی میشود تا اگر اتفاقی افتاد ذهن فرد آمریکایی برای اتفاقات رخداده آماده باشد. همچنین در فیلم «ماتریکس» بهنوعی این قبیل توجهات را شاهد هستیم.
پرداختن به موضوعات آخرالزمانی تنها یک وجه آن به موضوع ناجی و موعود بر میگردد، اما رویکردهای دیگری هم داریم که در آنها به آخرالزمان پرداخته میشود. در این زمینه چه توضیحی دارید؟هر رویکردی را که در فیلمهای آخرالزمانی مد نظر قرار دهیم، بهنوعی موضوع موعود را مد نظر قرار دادهایم، اما اگر بخواهیم به اشارات دیگری نیز در این حوزه بپردازیم باید به جنگ ادیان هم اشاره شود. اگر برای سینمای آمریکا هیچ مخاطب جهانی هم متصور نباشیم و تنها بگوییم که فیلمهای آمریکایی برای مردم آن کشور تولید میشود، باز هم بحث ناجی آمریکایی اصلیترین گرایش در فیلمهای مورد نظر آنهاست، برای همین وقتی میخواهند نگاهی مبتنی بر باورهای دینی داشته باشند، سعی میکنند موضوع را به سمتی سوق دهند که مد نظر آنهاست. این خود یکی از برداشتهایی است از آن به عنوان تضاد ادیان در سینمای هالیوود میتوان نام برد.
برای درک بهتر، فیلم «کتاب ایلای»(
Eli) را مثال میزنم که در آن
«دِنزِل هِیز واشینگتن» نقشآفرینی کرده است؛ وی شخصیتی کاملا دینی دارد اما ویژگیهای تقدسگونه در آن مشاهده نمیشود. این فرد که شخصیتی آمریکایی دارد، در جهانی آشفته نگهبان کتاب انجیل است! افرادی دیگر از ادیان مختلف در پی به دست آوردن این کتاب هستند. نکته جالب اینجاست که وی در انتها به کمک یک زن این کتاب را به جایی که میبایست، میرساند و آن را در قفسهای در کنار کتابی دیگر که آن کتاب قرآن است قرار میدهد! از این قبیل مثالها باز هم وجود دارد که در آن از تفاسیر دینی به نفع آمریکاییها بهره برده شده است.
جدا از هالیوود که مداوم به موضوعات آخرالزمانی در سینما میپردازد، سینمای ما به عنوان مهمترین سینمای جهان اسلام به این موضوع توجه شایستهای ندارد؟ دلیل این اتفاق را چگونه ارزیابی میکنید؛ آیا حساسیتهای موجود باعث شده که ما در این حوزه کمکار باشیم، یا اینکه نداشتن تکنولوژی کافی در این زمینه دلیل چنین انفعالی در سینمای ماست؟ضعف، یک کلمه عام است؛ برای همین فکر میکنم اگر بخواهیم به فضایی که هالیوود از آخرالزمان ترسیم میکند، برویم قطعاً موفق نخواهیم بود؛ چون به لحاظ فناوری ما نمیتوانیم با آنها رقابت کنیم؛ زیرا در برخی از فیلمهای آمریکایی بهنوعی تخریب جهان تصویر میشود که انجام آن در سینمای کشورمان دور از ذهن مینماید؛ برای همین فکر نمیکنم ما باید در این حیطه قدم برداریم.
این نکته را باید در اینجا متذکر شوم که در فیلم «رسوایی 2» نشان دادیم که با اعتماد به متخصصان داخلی قادریم در بحث جلوههای کامپیوتری موفق عمل کنیم. در این فیلم وقتی زلزله میآید شهر تخریب میشود و تصویرسازی که از این اتفاق رخ میدهد با توجه به ظرفیتهای سینمای ایران بسیار چشمگیر است.
قبول دارم این اتفاق در برخی فیلمها روی میدهد؛ برای مثال در فیلم «محمد رسول الله(ص)» نیز چنین اتفاقی را شاهد بودیم، اما به نظر این قبیل رویکردها بهنوعی تقلید از سینمای هالیوود است. روشی که سینمای هند نیز سعی میکند در آن راستا قدم بردارد، ولیکن از نگاه ما در این مسیر نمیتوانیم موفق باشیم، بلکه ماندن در مسیری که در آن روابط انسانی بهشکلی زیبا روایت میشود میتواند بسیار کاربردیتر باشد، اتفاقی که در فیلمهایی نظیر «بچههای آسمان» ساخته مجید مجیدی به نوعی رخ میدهد.
موضوع دیگر اینکه، وقتی ما میخواهیم سینمای تکنیکی خلق کنیم ناخودآگاه شرایطی را بهوجود میآوریم که دائما کارمان با فیلمهای مشابه هالیوودی مقایسه شود. اتفاقی که برای فیلم «محمد رسول الله(ص)» رخ داد و دائما این فیلم را با کارهای هالیوودی مقایسه میکردند؛ اتفاقی که به نظرم به کار صدمهای بسیار جدی وارد کرد.
با توجه به توضیح فوق من مشکل اصلی را در فیلمهای آخرالزمانی در کشورمان، بحث ایدهپردازی میدانم، و الا تجربه فیلم «محمد رسول الله(ص)» نشان داد ما با فیلمهایی که تنها فناوری را مد نظر قراردادند، نمیتوانیم موفق باشیم.
کمکاری ما در پرداختن به موضوعات آخرالزمانی در شرایطی است که به لحاظ دینی ما در شیعه، توصیفات بسیار دقیقی از بحث ناجی داریم؛ برای مثال در فیلم «قدمگاه» عسگرپور به شکل زیبایی موضوع آخرالزمان مد نظر قرار گرفته است، در این زمینه چه نظری دارید؟غنای مفهومی که شما از آن نام میبرید کاملاً درست است، اما باید این مهم را هم مد نظر داشته باشیم، جدا از شیعه، در دیگر ادیان هم به موضوع ناجی توجه شده است؛ برای مثال در زرتشت «سوشیان» وعده داده شده است. در مسیحیت «ماشیح» است که به عنوان ناجی نام برده شده است. در اهل سنت نیز این تفکر وجود دارد که فردی با نام «مهدی» ظهور میکند که دنیا را پر از عدل میکند. در همین رابطه مثالی از گذشته خودمان میزنم. زمانی که مغولها به کشور ما حمله میکنند، مردم از مقاومت دست بر میدارند؛ چون فکر میکنند آخرالزمان شده است و دنیا به هم ریخته است؛ نمونه دیگر به حسن صباح مربوط میشود که در قلعه الموت ادعا کرد که مهدی موعود است.
مثالهایی که ذکر کردم نشان میدهد که ریشه پرداختن به بحث آخرالزمان و موعود در تاریخ دینی و ملی تنیده شده است که میتواند الهامبخش فیلمسازان برای ساخت کارهای سینمایی باشد، اما آنگونه که فهمیدم، سینماگران ما فعلا دغدغه موضوعات دیگری دارند؛ برای همین موضوعاتی چون آخرالزمان در سینمای ایران اسلامی جزء مهجورترین آموزهها محسوب میشود. کمتوجهی به موضوعات دینی و شیعی تنها به سینمای آخرالزمانی خلاصه نمیشود، بلکه در سینمای معناگرا هم این کمکاری را شاهد هستیم.
نکته پایانی به این امر بر میگردد که در قرآن آیات فراوانی وجود دارد که به صورت مستقیم و غیر مستقیم به بحث آخرالزمان توجه شده است که هر یک میتواند الهامبخش یک فیلمنامه بسیار خوب در این حوزه باشد.